بیا که تیر نگاهت هنوز در پر ماست

بیا که تیر نگاهت هنوز در پر ماست
گواه ما پر خونین و دیده تر ماست

دلی که رام محبت نمیشود دل توست
سری که در ره مهر و وفا رود سر ماست

به پادشاهی عالم نظر نیندازیم
گدای درگه عشقیم و عشق افسر ماست

میانه سینه ما اتشی به نام دل است
که یادگار گرانمایه ای ز دلبر ماست

ز خاک پای تو شرمنده ام چه چاره کنم
بیا ببین که همین نیمه جان مسیر ماست

تو شمع بزم رقیبانی و نمیدانی
که در فراق رخت خون دل به ساغر ماست

فراق دوست کشیدیم و زنده ایم هنوز
خدای را مگر از سنگ خاره پیکر ماست

رسیده جان به لب ز درد فراق
به کس چه جای شکایت که این مقدر ماست

فریدون مشیری
دیدگاه ها (۲۱)

#دلنوشته _مرتضی💙🌼مثل عادت نیستی تا ساده انکارت کنم تو نفسهای...

#دلنوشته_مرتضی💙🌼ای که حال منو حال دلم بی خبری رحم کن بر دل م...

جایی نرو ! بچرخ فقط در مدار من ! ای ماه …! ای ستاره ی دنباله...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط