فیک : عزرائیل
پارت[2]
کوک: ا.ت تو باید یکاری انجام بدی برام اونم اینکه من برا مهمونی دعوتم و اینکه باید با پارتنرم برم بیا پارتنرم شو *خیلی خونسرد*
ا.ت:* شوکه شده بودم ارباب چی میگفتن آخه* ا...ارباب چ...چی گ...گفتید*ترسیده ، متعجب*
کوک: مگه کریییی*داد*
بهت میگم پارتنرم شو همین امشبه*نفس عمیق برا کنترل خشم*
ا.ت: چ...چشم ارباب
کوک: افرین حالا هم برام یه قهوه بیار
ا.ت: بله چشم
ویو خودم *نویسنده گلتون💆🍭*
ا.ت برا کوک قهوه درست کرد برد ولی کوک.......
ویو ا.ت
قهوه رو درست کردم و رفتم
تق تق تق تق*صدا در😂😂*
کوک: بیا
ا.ت: ارباب براتون قهوه اوردم
کوک: *یکم خوردم خوشمزه بود خیلی هم خوشمزه بود ولی چرا روناش انقدر سفیده*
هویییی*روبه ا.ت*
ا.ت: بله ارباب*ترسیده*
کوک: چرا دامنت انقدر کوتاه هاااا
ویو نویسنده گلتون
کوک رفت سمت ا.ت و..........
خماری در اوجه
شرایط پارت بعد👈👉🤏
۶ تا لایک
۵ تا کامنت
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.