باز با یادت گذر از کوچه ی غم میکنم

باز با یادت گذر از کوچه ی غم میکنم
از بهارم روز دیگر٬ بی تو من کم میکنم

آتشی بر خاطرات تلخ و شیرین میزنم
روی آن آتش گلم من چای غم دم میکنم

گوشه ای کنج خیابان می نشینم منتظر
چون زمین لرزه ٬همان ویرانی بم میکنم

بی گناهم گر شدم سر در گریبان خزان
قامتم بر حکمت و تقدیر حق خم میکنم

میشود گاهی دلم تنگت ولی ای بی وفا
آینه تا ظلم تو گوید ز خود رم میکنم
دیدگاه ها (۷)

دلم گرفته. به اندازه ی یک کلمه چیزی بگو ;امضایی بزن زیر پای ...

تو مَبین که خاکم از خستگی و شکستگی هاتو بِخواه تا ب...

آنقدر با تنهایی انس گرفتم که دیگر زبانش را می فهمم !و فهمیدم...

بیا قدم زدن هایمانرا دوباره تکرار کنیماین خیابان هم دلتنگ تو...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط