سه ارباب خشن پارت (۲۴)
ا/ت: باشه ولی باید به منم حق بدی خو من هر سه ی شمارو دوس.....
کوک: ببینم تو ااان باهامون آشتی کردی...!
ا/ت: اام..نه نه من باهاتون آشتی نکردم چی داری میگی
کوک: ا/ت خودتو به اون راه نزن معلومه آشتی کردی آخ جونننن
پسرااااا ا/ت باهامون آشتی کرده
جیمین: بوووو
تهیونگ: واقعا راست میگیییی
ا/ت: نه خیرم علکی زوق نکنید من هنوز شمارو نبخشیدم
کوک: باشه حالا بریم صبحونه بخوریم
تهیونگ: به خوشکی شانس علکی پرام ریخت برم جمشون کنم😒
ا/ت: اههه این دختره هی به تهیونگم میچسبه ایششش صد درصد یه کاسه ای زیر نمیکاسشه اخه شبی هرزه ها رفتار میکنه دختره نچسب اههه
من باید تهو توی این ماجرارو درام باید بشم اون ا/ت چند سال پیش
راوی: ا/ت قبلا یه دختر خیلی بد جنس بوده که داخل مدرسه بچه ها رو ازیت میکرد اما وقتی عاشق جکسن شد دیگه این عادت زشتو ترک کرد
شاید بگید جکسون کیه؟
جگسون از مدرسش انتقالی گرفت و اومد داخل مدرسه ی ا/ت اون روز ا/ت میخاست خودکشی کنه چون بابا مامان ا/ت میخاستن طلاق بگیرن
ا/ت چون بچه بود و تاقت دوری مامان و باباشو نداشته رفت بالای پشت بوم و میخاست خودشو پرت کنه که یه پسری از پشت اونو میگیره و دوتاشون میفتن رو زمین پسرا میخنده ا/ت با تعجب بهش نگاه میکنه و بهش میگه تو کی هستی
جکسون: آهای من فرشته ی نجاتتم اگه من نبودم میمردی دختر
ا/ت: ای خدا باز مارو گیر یه اسکل انداختی
و هردو باهام خندیدن از اون روز به بعد جکسون و ا/ت باهم دوست شدن ولی
امید وارم خوشتون بیاد عشقولیاممم
دوستون دارم
بعدشم تا ۱۴۰۲/۳/۳ امتحانام تموم میشه امید وارم درک کنید
فیک رو تا چند روز دیگه میزازم
باییی
کوک: ببینم تو ااان باهامون آشتی کردی...!
ا/ت: اام..نه نه من باهاتون آشتی نکردم چی داری میگی
کوک: ا/ت خودتو به اون راه نزن معلومه آشتی کردی آخ جونننن
پسرااااا ا/ت باهامون آشتی کرده
جیمین: بوووو
تهیونگ: واقعا راست میگیییی
ا/ت: نه خیرم علکی زوق نکنید من هنوز شمارو نبخشیدم
کوک: باشه حالا بریم صبحونه بخوریم
تهیونگ: به خوشکی شانس علکی پرام ریخت برم جمشون کنم😒
ا/ت: اههه این دختره هی به تهیونگم میچسبه ایششش صد درصد یه کاسه ای زیر نمیکاسشه اخه شبی هرزه ها رفتار میکنه دختره نچسب اههه
من باید تهو توی این ماجرارو درام باید بشم اون ا/ت چند سال پیش
راوی: ا/ت قبلا یه دختر خیلی بد جنس بوده که داخل مدرسه بچه ها رو ازیت میکرد اما وقتی عاشق جکسن شد دیگه این عادت زشتو ترک کرد
شاید بگید جکسون کیه؟
جگسون از مدرسش انتقالی گرفت و اومد داخل مدرسه ی ا/ت اون روز ا/ت میخاست خودکشی کنه چون بابا مامان ا/ت میخاستن طلاق بگیرن
ا/ت چون بچه بود و تاقت دوری مامان و باباشو نداشته رفت بالای پشت بوم و میخاست خودشو پرت کنه که یه پسری از پشت اونو میگیره و دوتاشون میفتن رو زمین پسرا میخنده ا/ت با تعجب بهش نگاه میکنه و بهش میگه تو کی هستی
جکسون: آهای من فرشته ی نجاتتم اگه من نبودم میمردی دختر
ا/ت: ای خدا باز مارو گیر یه اسکل انداختی
و هردو باهام خندیدن از اون روز به بعد جکسون و ا/ت باهم دوست شدن ولی
امید وارم خوشتون بیاد عشقولیاممم
دوستون دارم
بعدشم تا ۱۴۰۲/۳/۳ امتحانام تموم میشه امید وارم درک کنید
فیک رو تا چند روز دیگه میزازم
باییی
۲۱.۴k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.