💚
💚
من ساده بودم که فراموشش نمی کردم و فکر می کردم یک روز بر می گرد...که هنوز دوستم دارد!
نگاهم را از چشمان مضطربش گرفتم و گفتم: به نظرت آدم کسی را که دوست
دارد بی خبر می گذارد و می رود؟ بلاتکلیف و چشم انتظار رها می کند؟ نه...او دوستم نداشت، او رفته بود. خیلی وقت پیش، حتی همان روزهایی که کنارم بود، فقط من نمی دیدم و خودم را به خواب زده بودم!
آرام گفت: اما من نمیتوانم فراموشش کنم. گفتم: من هم فکر می کردم نمیتوانم. یعنی کجا بود؟ کنار چه کسی می خندید و از عشق می گفت؟ آنقدر به این چیزها فکر می کردم که مغزم درد گرفته بود که تمام افکارم درد می کرد…! میخواستم از او خلاص شوم، از اشتباهی که داشت بهترین روزهایم را تلف می کرد، اما فکر میکردم نمی شود..تا اینکه یک شب از همان شب ها، تویِ تاکسی، همانطور که سرم را به صندلی تکیه داده بودم از راننده خواستم صدای رادیو را بلند کند، داشت شعر میخواند : "دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست، کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست"
او با من چه کرده بود؟ اصلا اینهمه دلتنگی تاوان چه بود؟ نمیدانم چه شد، اما احساس کردم دیگر نمیخواهم برگردد، احساس کردم اگر برگردد هم، من به او بر نمی گردم. دستم را از شیشه بیرون بردم و همانطور که باد از لای انگشتانم رد می شُد، خاطره هایش را دور ریختم! نگاهش، به چشمانم قفل شده بود!! گفتم: فکر کردن به کسی که به فکر تو نیست کشنده است رفیق…! تا دیر نشده مشتت را باز کن و خاطره هایش را بریز دور…
.
.
📷 : _ 🌷
.
.
#photography #photo #picture #akasi #art #girl #photographer #pic #portraiture #photoshoot #camera #akas #istgahe_honar #akkasan #photos #aks #honar_doostan #zheste_akkasi #bleachmyfilm #photograph #shot #igdaily #portrait #portraitphotography #عکاسی #عکاسی_هنری #ژست_عکاسی #هنر #عکاسی📷 #عکاسان_ایرانی
من ساده بودم که فراموشش نمی کردم و فکر می کردم یک روز بر می گرد...که هنوز دوستم دارد!
نگاهم را از چشمان مضطربش گرفتم و گفتم: به نظرت آدم کسی را که دوست
دارد بی خبر می گذارد و می رود؟ بلاتکلیف و چشم انتظار رها می کند؟ نه...او دوستم نداشت، او رفته بود. خیلی وقت پیش، حتی همان روزهایی که کنارم بود، فقط من نمی دیدم و خودم را به خواب زده بودم!
آرام گفت: اما من نمیتوانم فراموشش کنم. گفتم: من هم فکر می کردم نمیتوانم. یعنی کجا بود؟ کنار چه کسی می خندید و از عشق می گفت؟ آنقدر به این چیزها فکر می کردم که مغزم درد گرفته بود که تمام افکارم درد می کرد…! میخواستم از او خلاص شوم، از اشتباهی که داشت بهترین روزهایم را تلف می کرد، اما فکر میکردم نمی شود..تا اینکه یک شب از همان شب ها، تویِ تاکسی، همانطور که سرم را به صندلی تکیه داده بودم از راننده خواستم صدای رادیو را بلند کند، داشت شعر میخواند : "دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست، کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست"
او با من چه کرده بود؟ اصلا اینهمه دلتنگی تاوان چه بود؟ نمیدانم چه شد، اما احساس کردم دیگر نمیخواهم برگردد، احساس کردم اگر برگردد هم، من به او بر نمی گردم. دستم را از شیشه بیرون بردم و همانطور که باد از لای انگشتانم رد می شُد، خاطره هایش را دور ریختم! نگاهش، به چشمانم قفل شده بود!! گفتم: فکر کردن به کسی که به فکر تو نیست کشنده است رفیق…! تا دیر نشده مشتت را باز کن و خاطره هایش را بریز دور…
.
.
📷 : _ 🌷
.
.
#photography #photo #picture #akasi #art #girl #photographer #pic #portraiture #photoshoot #camera #akas #istgahe_honar #akkasan #photos #aks #honar_doostan #zheste_akkasi #bleachmyfilm #photograph #shot #igdaily #portrait #portraitphotography #عکاسی #عکاسی_هنری #ژست_عکاسی #هنر #عکاسی📷 #عکاسان_ایرانی
۵.۹k
۱۵ بهمن ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.