زنگ میزند

زنگ میزند.
و من با بی تفاوتی قطع میــکـنم.
میــخواهـــد نوید یــک صبـــح دیگر را بدهــد.
هیـــــچوقت منتظرش نیستم
هیـــــچوقت دوستش ندارم..
شب کلافه میخوابم
و او هر صبح میخواهــد
طلوع را نشانم دهد..

بازهم دلـــم میـــسوزد..برمیــخیزم،نوازشش میکنم
بیـــچاره سـاعت زنگی ام..
چه کِیفِ کـوکی دارد..
دیدگاه ها (۵)

بی ارزشترین نوعِ افتخارافتخار به داشتن ویژگی‌هایی است که خود...

میبینم بهار می آید 'هیچ نمیگویم'میبینم تو می روی 'هیچ نمیگوی...

درسهایم را دوباره خواهم خواندو مشقهایم را ،‌ دوباره خواهم نو...

آدمها شبیه لیوانندظرفیتهایی مشخص دارند.....بعضی به اندازه اس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط