گفتا که می بوسم تو را، گفتم تمنا میکنم.
گفتا که میبوسم تو را، گفتم تمنا میکنم.
گفتا اگر بیند کسی؟ گفتم که حاشا میکنم.
گفتا ز بختِ بد اگر، ناگه رقیب آید ز در؟
گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا میکنم.
گفتا که تلخی های مِی، گر ناگوار افتد مرا؟
گفتم که با نوشِ لبم، آن را گوارا میکنم.
گفتا چه میبینی بگو، در چشم چون آیینه ام؟
گفتم که من خود را در آن، عریان تماشا میکنم.
گفتا که از بیطاقتی، دل قصدِ یغما میکند.
گفتم که با یغماگران، باری مدارا میکنم.
گفتا که پیوندِ تو را، با نقدِ هستی میخرم.
گفتم که ارزان تر از این، من با تو سودا میکنم.
گفتا اگر از کوی خود، روزی تو را گفتم برو؟
گفتم که صد سالِ دگر، امروز و فردا میکنم.
#عاشقانه
#دلنوشته
#شعر
گفتا اگر بیند کسی؟ گفتم که حاشا میکنم.
گفتا ز بختِ بد اگر، ناگه رقیب آید ز در؟
گفتم که با افسونگری، او را ز سر وا میکنم.
گفتا که تلخی های مِی، گر ناگوار افتد مرا؟
گفتم که با نوشِ لبم، آن را گوارا میکنم.
گفتا چه میبینی بگو، در چشم چون آیینه ام؟
گفتم که من خود را در آن، عریان تماشا میکنم.
گفتا که از بیطاقتی، دل قصدِ یغما میکند.
گفتم که با یغماگران، باری مدارا میکنم.
گفتا که پیوندِ تو را، با نقدِ هستی میخرم.
گفتم که ارزان تر از این، من با تو سودا میکنم.
گفتا اگر از کوی خود، روزی تو را گفتم برو؟
گفتم که صد سالِ دگر، امروز و فردا میکنم.
#عاشقانه
#دلنوشته
#شعر
۱۱.۹k
۱۸ بهمن ۱۴۰۱