مرد نمیدونه که یه مار اون پایینه ، زن هم نمیدونه که یه سن
مرد نمیدونه که یه مار اون پایینه ، زن هم نمیدونه که یه سنگ بزرگ روی مرد افتاده ،
زن فکر میکنه : " من دارم میوفتم ! و بخاطر مار نمیتونم بالا برم ! چرا مرد یه کم بیشتر تلاش نمیکنه منو بالا بکشه ؟!"
مرد فکر میکنه : " من درد شدیدی دارم ، با این حال با تمام توانم نگهت داشتم، چرا سعی نمیکنی بیای بالا؟!"
_زندگی همینه ، تو نمیتونی فشاری که رو طرف مقابلت هست رو ببینی، و اون هم نمیتونه دردی که تو داری رو ببینه. چه توی کار باشه ، چه خانواده ، چه دوستان ، ما باید سعی کنیم همدیگه رو بفهمیم، یاد بگیریم از زاویه دیگه نگاه کنیم ...
┈••✾❀♡🄱🄰🄷🄰🅁♡❀✾••┈
زن فکر میکنه : " من دارم میوفتم ! و بخاطر مار نمیتونم بالا برم ! چرا مرد یه کم بیشتر تلاش نمیکنه منو بالا بکشه ؟!"
مرد فکر میکنه : " من درد شدیدی دارم ، با این حال با تمام توانم نگهت داشتم، چرا سعی نمیکنی بیای بالا؟!"
_زندگی همینه ، تو نمیتونی فشاری که رو طرف مقابلت هست رو ببینی، و اون هم نمیتونه دردی که تو داری رو ببینه. چه توی کار باشه ، چه خانواده ، چه دوستان ، ما باید سعی کنیم همدیگه رو بفهمیم، یاد بگیریم از زاویه دیگه نگاه کنیم ...
┈••✾❀♡🄱🄰🄷🄰🅁♡❀✾••┈
۹.۰k
۲۳ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.