𝓕𝓸𝓻𝓬𝓮𝓭 𝓫𝓾𝓽 𝓻𝓸𝓶𝓪𝓷𝓽𝓲𝓬
𝓕𝓸𝓻𝓬𝓮𝓭 𝓫𝓾𝓽 𝓻𝓸𝓶𝓪𝓷𝓽𝓲𝓬
P4
ویو صبح
ا.ت:یه روز شخمی دیگه :/
بلند شدم رفتم دستشویی رفتم پاین دیدم کسی نیست این یه فرصت بود .
رفتم دراتاق رو باز کردم
ا.ت:پوفففف بو سگ مرده میاد
یاد جد این......این....این خونه؟.....خون
رفتم جلو تر دیدم یه مردی بسته شده به صندلی
ا.ت:آقا خوبی ؟
(نمیدونم اسم آقا چی بزارم)
اقا:گ.....گش....گشن....گشنم....گشنمه
کوک:اینجا چی کار میکنی(اعصبانی ؛جدی)
ا.ت:چ....چیزه.
کوک: چیزه؟
زود از اینجا برو بیرون
ا.ت:شاشیدم زیر خودم
ا.ت:باشه
سریع رفتم داخل اتاق نشستم
ا.ت:واسه چی اون مردو زندانی کرده ؟
چرا نمیزاره کسی بره اونجا؟
که یهو در باز شد
یکی با شلاق بود (برای شادی روح ا.ت صلوات )
اومد نزدیکم گفت کوک:جیکت در نیاد
ا.ت :تا میخواستم چیزی بگم دردی رو توی کمرم حس کردم .
کوک: میشماری فهمیدی ؟(جدی)
ا.ت:ب....بله
ا.ت:ی....ک
د...و
س...سه
چ....چهار
پ....پنج
(تا پنجاه شمرد بعد مرد (نمرد بیهوش شد )
ا.ت:وقتی چشمامو باز کردم تو اتاق نبودم تو همون اتاق بودم که نباید میرفتم توش که یهو
کوک:تا دوروز بدونه آب غذا میمونی اینجا
ا.ت:بهتر میمیرم (بغض)
بابام کم منو کتک زد؟(بغض صگییی؛من چرا گریم گرفت ؟:/)
کم بهم زجر داد ؟تو فرقی با بابامنمیکنی هرکاری میخوای باهم بکن چون من از این زندگی خسته شدم (گریه )
کوک:بهتره صدا گریت نیاد (اعصبانی )
خو ببخشید نزاشتم :)))
میزارم
اینم پارت چهار :))))
P4
ویو صبح
ا.ت:یه روز شخمی دیگه :/
بلند شدم رفتم دستشویی رفتم پاین دیدم کسی نیست این یه فرصت بود .
رفتم دراتاق رو باز کردم
ا.ت:پوفففف بو سگ مرده میاد
یاد جد این......این....این خونه؟.....خون
رفتم جلو تر دیدم یه مردی بسته شده به صندلی
ا.ت:آقا خوبی ؟
(نمیدونم اسم آقا چی بزارم)
اقا:گ.....گش....گشن....گشنم....گشنمه
کوک:اینجا چی کار میکنی(اعصبانی ؛جدی)
ا.ت:چ....چیزه.
کوک: چیزه؟
زود از اینجا برو بیرون
ا.ت:شاشیدم زیر خودم
ا.ت:باشه
سریع رفتم داخل اتاق نشستم
ا.ت:واسه چی اون مردو زندانی کرده ؟
چرا نمیزاره کسی بره اونجا؟
که یهو در باز شد
یکی با شلاق بود (برای شادی روح ا.ت صلوات )
اومد نزدیکم گفت کوک:جیکت در نیاد
ا.ت :تا میخواستم چیزی بگم دردی رو توی کمرم حس کردم .
کوک: میشماری فهمیدی ؟(جدی)
ا.ت:ب....بله
ا.ت:ی....ک
د...و
س...سه
چ....چهار
پ....پنج
(تا پنجاه شمرد بعد مرد (نمرد بیهوش شد )
ا.ت:وقتی چشمامو باز کردم تو اتاق نبودم تو همون اتاق بودم که نباید میرفتم توش که یهو
کوک:تا دوروز بدونه آب غذا میمونی اینجا
ا.ت:بهتر میمیرم (بغض)
بابام کم منو کتک زد؟(بغض صگییی؛من چرا گریم گرفت ؟:/)
کم بهم زجر داد ؟تو فرقی با بابامنمیکنی هرکاری میخوای باهم بکن چون من از این زندگی خسته شدم (گریه )
کوک:بهتره صدا گریت نیاد (اعصبانی )
خو ببخشید نزاشتم :)))
میزارم
اینم پارت چهار :))))
۸.۰k
۲۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.