هر بار که خرید می کنم، فروشنده ها مثل ربات، پول می گیرند
هر بار که خرید میکنم، فروشنده ها مثل ربات، پول میگیرند و خرید هایم را توی کیسه میگذارند و اگر خیلی حوصله داشته باشند، یک سلام و خداحافظی الکی میکنند و تمام!
امروز که خرید رفتم، فروشنده طبق معمول گفت: «خوبی؟» گفتم «آره خوبم، تو چه طور؟»
خندید. از آن خنده ها که معلوم است فهمیده چه قدر به او دروغ گفتم. گفت: «الکی نگو، چشمات قرمزه، مثل اینا که چیزی کشیدن، چی میکشی مگه از این روزگار؟»
گفتم: « از همونا که تو میکشی»
پرتقال هایی که خریده بودم را گذاشت کنار توت فرنگی ها توی یک کیسه و گفت: « میری خونه، میذاری اینا رو توی یخچال، بعد آبشون رو میگیری میزنی به بدن، جیگرت حال میاد! ویتامین ث هم دارن، کرونا نمیگیری، کمتر فکر میکنی، برای قرمزی چشمت هم خوبه.»
گفتم: «آب پرتقالی که تنهایی بخوری، چشم قرمزی رو خوب نمیکنه»
گفت:«اولا آب پرتقال خالی فایده نداره، گفتم با توت فرنگی. دوما مادرت زنده ست؟!»
سرم را تکان دادم که یعنی آره.
گفت: «میدونی مادرا اگه چشم بچه هاشون قرمز باشه، بدجوری دلشون میگیره؟»
هیچی نگفتم. حساب کردم و تمام کیسه ها را برداشتم و رفتم.
از همان لحظه با یک غرور خاصی راه رفتم. سوار ماشین شدم. یک آهنگ شهرام شبپره گذاشتم تا خود خانه، بشکن زدم و با شهرام شب پره، خواندم « ای قشنگ تر از پریا...»
میخواهم بگویم میدانم که دوره ی گرانیست، هر نوع ویروسی که بگویی به ما حمله کرده، تنهایی بزرگترین رفیقمان شده و جای آرزوهایمان، فقط توی خواب هاست. تمام این ها درست. اما خوب میدانم که همیشه مادری، خواهری، برادری، دوستی وجود دارد که تحمل دیدن چشم های قرمز را ندارد و ای کاش که این روزها، با هر شغلی که داریم، حواسمان به چشم های قرمز شهرمان باشد.
همین...
#عاشقانه_توت_فرنگی🍓🌺
#دل_نوشته✒️♥️
امروز که خرید رفتم، فروشنده طبق معمول گفت: «خوبی؟» گفتم «آره خوبم، تو چه طور؟»
خندید. از آن خنده ها که معلوم است فهمیده چه قدر به او دروغ گفتم. گفت: «الکی نگو، چشمات قرمزه، مثل اینا که چیزی کشیدن، چی میکشی مگه از این روزگار؟»
گفتم: « از همونا که تو میکشی»
پرتقال هایی که خریده بودم را گذاشت کنار توت فرنگی ها توی یک کیسه و گفت: « میری خونه، میذاری اینا رو توی یخچال، بعد آبشون رو میگیری میزنی به بدن، جیگرت حال میاد! ویتامین ث هم دارن، کرونا نمیگیری، کمتر فکر میکنی، برای قرمزی چشمت هم خوبه.»
گفتم: «آب پرتقالی که تنهایی بخوری، چشم قرمزی رو خوب نمیکنه»
گفت:«اولا آب پرتقال خالی فایده نداره، گفتم با توت فرنگی. دوما مادرت زنده ست؟!»
سرم را تکان دادم که یعنی آره.
گفت: «میدونی مادرا اگه چشم بچه هاشون قرمز باشه، بدجوری دلشون میگیره؟»
هیچی نگفتم. حساب کردم و تمام کیسه ها را برداشتم و رفتم.
از همان لحظه با یک غرور خاصی راه رفتم. سوار ماشین شدم. یک آهنگ شهرام شبپره گذاشتم تا خود خانه، بشکن زدم و با شهرام شب پره، خواندم « ای قشنگ تر از پریا...»
میخواهم بگویم میدانم که دوره ی گرانیست، هر نوع ویروسی که بگویی به ما حمله کرده، تنهایی بزرگترین رفیقمان شده و جای آرزوهایمان، فقط توی خواب هاست. تمام این ها درست. اما خوب میدانم که همیشه مادری، خواهری، برادری، دوستی وجود دارد که تحمل دیدن چشم های قرمز را ندارد و ای کاش که این روزها، با هر شغلی که داریم، حواسمان به چشم های قرمز شهرمان باشد.
همین...
#عاشقانه_توت_فرنگی🍓🌺
#دل_نوشته✒️♥️
۱۷.۷k
۰۳ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.