یاد دارم روزگارِ کودکی
یاد دارم روزگارِ کودکی
شعر میخواندم به تابِ صورتی
آی گنجه، کو کلیدت؟محرمِ اسرارِ من
شور و شیرین محزن افکارِ من
ساده پوشانی همه غم های من
قابِ قصه می زنی در غصه ی فردای من
آی لی لی ،چشم بستم، آس آس
می زنم سنگم به شادی در حواس
در هوایَت می زنم پایم به آس
زیر نور ماه و جمعی در تکاپوی شماست
ای ستاره، اِمتدادم، امتدادِ نور ماه است
لب گلی در سایهی ماهم تو چشمک می زنی
درشب زیبا دلی در خوابِ کودک می زنی
آسمان ای گنبدِ نیلیِ من
ناز من،ای نامه ی لیلیِ من
بازگو ،ای اَنجم انجام من
در سرشتی در تنِ بیمارِ من
چشم های ام نقددل تنگی دور
درسرود ام ؛اشک باران به نور
بازگو،ای آسمان اسرار من
لحظه هایت در شب رویای من
می شود گیرد سکون ، گردون گرد؟!
تا نویسم مشق شب هایم به جد
باز جویَم لحظه ی آرامشم
در سکوتم رشته ی آرامشم
ای گردون در شتابت کودکم
گِرد یک بازی و نقشِ کوچکم
چون که گویندم به یاد رفتگان
دیده ام بارانی و اشکم، لبان
"علی ناصری"
شعر میخواندم به تابِ صورتی
آی گنجه، کو کلیدت؟محرمِ اسرارِ من
شور و شیرین محزن افکارِ من
ساده پوشانی همه غم های من
قابِ قصه می زنی در غصه ی فردای من
آی لی لی ،چشم بستم، آس آس
می زنم سنگم به شادی در حواس
در هوایَت می زنم پایم به آس
زیر نور ماه و جمعی در تکاپوی شماست
ای ستاره، اِمتدادم، امتدادِ نور ماه است
لب گلی در سایهی ماهم تو چشمک می زنی
درشب زیبا دلی در خوابِ کودک می زنی
آسمان ای گنبدِ نیلیِ من
ناز من،ای نامه ی لیلیِ من
بازگو ،ای اَنجم انجام من
در سرشتی در تنِ بیمارِ من
چشم های ام نقددل تنگی دور
درسرود ام ؛اشک باران به نور
بازگو،ای آسمان اسرار من
لحظه هایت در شب رویای من
می شود گیرد سکون ، گردون گرد؟!
تا نویسم مشق شب هایم به جد
باز جویَم لحظه ی آرامشم
در سکوتم رشته ی آرامشم
ای گردون در شتابت کودکم
گِرد یک بازی و نقشِ کوچکم
چون که گویندم به یاد رفتگان
دیده ام بارانی و اشکم، لبان
"علی ناصری"
۳.۱k
۰۸ آذر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.