مادر-شهید میگوید:
#مادر-شهید میگوید:
هر از گاهی #شب-ها بلند میشدم،میدیدم #زمزمه ای از داخل اتاق داوود به گوش میرسد.
وقتی در را آهسته باز میکردم میدیدم..
.
.
فرش را کنار زده روی #خاک نشسته و #گریه میکند.
میگفتم: #داوود-جان تو این راه رو میروی و میای،اخه تو ک گناهی نکردی چرا #گریه میکنی؟
میگفت: مادر جان برای #شما دعا میکنم...
________________
به عشق #شهید حق ورردیان..
هر از گاهی #شب-ها بلند میشدم،میدیدم #زمزمه ای از داخل اتاق داوود به گوش میرسد.
وقتی در را آهسته باز میکردم میدیدم..
.
.
فرش را کنار زده روی #خاک نشسته و #گریه میکند.
میگفتم: #داوود-جان تو این راه رو میروی و میای،اخه تو ک گناهی نکردی چرا #گریه میکنی؟
میگفت: مادر جان برای #شما دعا میکنم...
________________
به عشق #شهید حق ورردیان..
۱.۸k
۰۷ فروردین ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.