خواستگاری (پارته یک)

سنجو و یوزوها در حال اماده شدن برای خرید لباس*
هینا و دراکن در حال برنامه ریزی برای مدل لباست*
سنجو : هی هستی بیا بریم میخام برات یه لباس خوشگل بخرم اصلا اوفففف
یوزو: هی بپا زیاد باز نباشه
سنجو : گگگگ خودم میدونم لازم نیست بگی سلیقه من از همتون بهترع
اما : مدل موهاش با خودمه ساکتتت
سنجو: هیییییی زن داداش من ب تو چههههه
هینا : هی سنجو تو چرا طرف فامیلا دوماد نیستی ناسلامتی داداشته
سنجو : هییی میخام سانزو رو یکم حرص بدم * چشمک زدن ب ا.ت*
همتون امادع میشین و ب پاساژ میرسین*
اکانه: من میگم اول مدل مو بعد لباس
سنجو : سانزو گفته بود خودم برا هستی لباس میخرم ما هم یه چی ساده میپوشیم زیادش نکنید
یوزو : هیییی سنجووو لباس چ شکلیه؟
سنجو : نچ وقتی عروس خانوم پوشید میبینید
تو: هی عروس خانوم چی هنو هیچی مشخص نی
سنجو : بابا زیادش نکن دیگه کم کم باید قبول کنی سانزو شوهرته* چشمک*
دیدگاه ها (۷)

خاستگاری (پارته اخر)

دیدم دوباره خمون لبخند رو صورتشهمیتونستم فداش بشم ولی بازم د...

تک پارتی گذاشتن یا نزاشتن؟ مسئله این استتتتتتت

خوباون طرحی که گفتم هروز از یه داستان پارت میدم از فردا اغاز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط