به دیدارم بیا هر شب


‍‍ به دیدارم بیا هر شب،
در این تنهایی ِتنها و تاریک ِخدا مانند
دل‌ام تنگ است
بیا ای روشن،
ای روشن‌تر از لبخند
شب‌ام را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها
دل‌ام تنگ است

بیا بنگر،
چه غم‌گین و غریبانه
در این ایوان سرپوشیده،
وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها
و این نیلوفر آبی
و این تالاب مهتابی
بیا ای هم‌گناه ِمن درین برزخ
بهشت‌ام نیز و هم دوزخ
به دیدارم بیا،
ای هم‌گناه،
ای مهربان با من.


#مهدی_اخوان‌ثالث
دیدگاه ها (۱۱)

من چه کردم که ز وصل تو جدا افتادم !؟جرمم این دان که ز جان دو...

افسرده بود دلم بی هوای عشقاین بوی زلف کیست که جان می‌دهد به ...

ای فصل باباران ما برریز بر یاران ماچون اشک غمخواران ما در هج...

کنون پرنده ی تو آن فسرده در پاییز به معجز تو بهارین شده است ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط