تنهایی
تنهایی
جیغ بنفشی ست
که گلوی زندگی ام را
می خراشد
و زندگی ام زنی ست
مازوخیسمی
با چشمانی معصوم
که بکارت گوش هایش را
دریدند
لطافت دستانش را
چنگ زدند
لبانش را به هم دوختند
از پاهایش
حادثه ساختند
و روی باورهایش خط کشیدند
و او لبخند زنان
روی سراشیبی زمان قدم می زند
و دست تکان می دهد برایم
حالا
بیا این چاقو را
بگیرُ در دلش فرو کن
خونی نمی ریزد
فقط
می خواهم
کمی رهایی را نفس بکشم
#سارا_قبادی
جیغ بنفشی ست
که گلوی زندگی ام را
می خراشد
و زندگی ام زنی ست
مازوخیسمی
با چشمانی معصوم
که بکارت گوش هایش را
دریدند
لطافت دستانش را
چنگ زدند
لبانش را به هم دوختند
از پاهایش
حادثه ساختند
و روی باورهایش خط کشیدند
و او لبخند زنان
روی سراشیبی زمان قدم می زند
و دست تکان می دهد برایم
حالا
بیا این چاقو را
بگیرُ در دلش فرو کن
خونی نمی ریزد
فقط
می خواهم
کمی رهایی را نفس بکشم
#سارا_قبادی
۵۳۰
۱۵ آبان ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.