مسجدی کنارمشروب فروشی قرارداشت وامام جماعت آن مسجد درخطبه
مسجدی کنارمشروب فروشی قرارداشت وامام جماعت آن مسجد درخطبه هایش هرروزدعا می کردخداوندا زلزله ای بفرست تا این میخانه ویران شود.روزی زلزله آمدودیوارمسجدروی میخانه فروریخت.ومی خانه ویران شد.صاحب می خانه نزدامام جماعت رفت وگفت تودعا کردی می خانه من ویران شودپس بایدخسارتش رابدهی!
امام جماعت گفت مگردیوانه شدی!مگرمی شود بادعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود! پس به نزدقاضی رفتند.
قاضی باشنیدن ماجراگفت:درعجبم که صاحب میخانه به خدای توایمان دارد،ولی توکه امام جماعت هستی به خدای خودایمان نداری!!!!!
به خدای خودمون ایمان بیاریم
امام جماعت گفت مگردیوانه شدی!مگرمی شود بادعای من زلزله بیاید و میخانه ات خراب شود! پس به نزدقاضی رفتند.
قاضی باشنیدن ماجراگفت:درعجبم که صاحب میخانه به خدای توایمان دارد،ولی توکه امام جماعت هستی به خدای خودایمان نداری!!!!!
به خدای خودمون ایمان بیاریم
- ۸۶۲
- ۰۳ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط