داستان کوتاه
#داستان_کوتاه
#نجاری_بود_که_زن_زیبایی_داشت
که پادشاه را مجذوب خود کرده بود
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را
فردا اعدام کنید
نجار آن شب نتوانست بخوابد .
همسر نجار گفت :
مانند هر شب بخواب
پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار
کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید
صبح صدای پای سربازان را شنید.
چهره اش دگرگون شد و با نا امیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دریغا باورت کردم .
با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجیر کنند.
دو سرباز با تعجب گفتند :
پادشاه مرده و از تو میخواهیم تابوتی برایش بسازی .
چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت
فکر زیادی انسان را خسته می کند .
درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبیر کننده کارهاست
ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن
یا خواب می مانی
یا از زندگی عقب
در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده و هر لحظه منتظر رحمت بی کرانش باش
#نجاری_بود_که_زن_زیبایی_داشت
که پادشاه را مجذوب خود کرده بود
پادشاه بهانه ای از نجار گرفت و حکم اعدام او را صادر کرد و گفت نجار را
فردا اعدام کنید
نجار آن شب نتوانست بخوابد .
همسر نجار گفت :
مانند هر شب بخواب
پروردگارت یگانه است و درهای گشایش بسیار
کلام همسرش آرامشی بر دلش ایجاد کرد و چشمانش سنگین شد و خوابید
صبح صدای پای سربازان را شنید.
چهره اش دگرگون شد و با نا امیدی، پشیمانی و افسوس به همسرش نگاه کرد که دریغا باورت کردم .
با دست لرزان در را باز کرد و دستانش را جلو برد تا سربازان زنجیر کنند.
دو سرباز با تعجب گفتند :
پادشاه مرده و از تو میخواهیم تابوتی برایش بسازی .
چهره نجار برقی زد و نگاهی از روی عذرخواهی به همسرش انداخت
فکر زیادی انسان را خسته می کند .
درحالی که خداوند تبارک و تعالی مالک و تدبیر کننده کارهاست
ساعت زندگیت را به افق آدمهای ارزان قیمت کوک نکن
یا خواب می مانی
یا از زندگی عقب
در هر شرایطی امیدت را به خدا از دست نده و هر لحظه منتظر رحمت بی کرانش باش
۱.۸k
۰۴ اردیبهشت ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.