یکی از دوستان میگفت

یکی از دوستان می‌گفت:
در صحن جامع رضوی دیدم حاجی تشت قرمز دستشان است و دارد می رود، کنجکاو شدم و برای دنبالش رفتم؛ دیدم رسید به پیرمردی و پای او را در تشت گذاشت و ماساژ می داد؛ رفتم نزدیک و گفتم حاجی این چه کاری است؟
گفتند "ایشان پدرم هستند"
حاج قاسم این‌طوری حاج قاسم شد. #بخون #هوایت_تا_شهادت #سردارسلیمانی
دیدگاه ها (۱)

نامه ای را هُد هُد آورده ست آغازش تویی        از سلیمان است ...

نصب تصاویر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی به مناسبت چهلمین روز ...

و هیچ نباشد، چو تو هستی، همه هست ! سعدی #شهید_حاج_قاسم #شهید...

🇮 🇷 تصویر برگزیده سایت رهبر معظم انقلاب از حضور گسترده مرد...

.احمد علی نیری در سال چهل و پنج و در روستای «آینه‌ورزان» دما...

سه پاتر(درخواستی) P3

🔘 رهبری دستوری دادند که «همه شوکه شدیم!» / اطلاعاتشان درباره...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط