تپشقبقبدیدنشدا

تپش‌قݪبے‌ڪہ‌قبݪ‌دیدنش‌داࢪۍ>>>>
دیدگاه ها (۰)

و ناگهان، دیگه هیچی رو احساس نکردم؛

نه عَز او برای من ماند و نه منی برای او ...

ن‍‌‌ف‍‌‌رت‍‌‌تون ن‍‌‌س‍‌ب‍‌ت به م‍‌‌ن ، ب‍‌‌هم ان‍‌گ‍‌‌ی‍‌‌ز...

نَساخت هیچ اَحدی با خُلق مَنآدما تو حسرتِ هَم پیرمیشن .

ٮٓنہا نوࢪی ڪہ حاظرم بـِخاطر دیدنش ڪوࢪ بشم چشماٮٓہ

(تپش قلب)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط