من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت
من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت
من به فرد رو به رویی،لحظه ی خندیدنت
من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی
یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت
من حسادت میکنم حتی به دست گرم آن،
شال خوشرنگی که میپیچد به دورگردنت
وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود
من به ردمانده ازاینجور سامان دادنت .
اینکه چیزی نیست،گاهی دل حسادت کرده به
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت
هیچکس ای کاش دردنیابه توحسی نداشت
من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت
کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه
پلک هایش روی هم میرفت وقت دیدنت.
من به فرد رو به رویی،لحظه ی خندیدنت
من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی
یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت
من حسادت میکنم حتی به دست گرم آن،
شال خوشرنگی که میپیچد به دورگردنت
وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود
من به ردمانده ازاینجور سامان دادنت .
اینکه چیزی نیست،گاهی دل حسادت کرده به
عطر پاشیده از آغوش تو بر پیراهنت
هیچکس ای کاش دردنیابه توحسی نداشت
من حسادت می کنم حتی به قلب دشمنت
کاش هرکس غیر من، ای کاش حتی آینه
پلک هایش روی هم میرفت وقت دیدنت.
۲.۴k
۲۷ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.