دلبری نادیده بر قلبم شده فرمانروا

🍃 🌹 🌺 🌸 🌼 🍃 دلبری نادیده بر قلبم شده فرمانروا
نرم نرمک دل به او بستم نمیدانم چرا

با پیامی دل زمن برد آن صبای صبح خیز
با محبت کرد قلبم را به عشقش مبتلا

من نبودم اهل تسبیح و روایت لیکن او
کرده شیدای حدیث و معرفت قلب مرا

شعرهایم ناقص و بی ارزشند و کم فروغ
میکند تایید و میگوید به شعرم مرحبا

گر کسی پرسد زمن از او چه میدانی؟ بگو
گویمش مجنون اشعار من است آن با صفا

آرزومندم بگیرم تنگ در آغوش خویش
تانگردد بعد ازاین دین ودلی از هم جدا

ای رفیقان طریقت چند ماهی می شود
دلبری نادیده بر قلبم شده فرمانروا
🍃 🌹 🌺 🌸 🌼 🍃
دیدگاه ها (۱)

چشم بستم که شدم غرق خیالی الکیقصه ی عاشقی و شوق وصالی الکیفر...

‌شراب تلخٖ بیاور که وقت شیدایی‌ست که آنچه در سر من نیست بیم ...

آهوی غزلهای منی زبر و زرنگیافتاده به دام تو دگر باره پلنگیصد...

😢 😢 😢 خواب مرا ببسته‌اینقش مرا بشسته‌ایوز همه‌ام گسسته‌ایبی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط