الهی!
الهی!
دیشب خواستم بابت هرگناهی که کرده ام شمعی روشن کنم سوختنش راببینم و جهنم را یادآور شوم
اما گناهانم آنقدر زیاد بودند که ترسیدم دنیا را به آتش بکشم !
خدایا ... !!!
بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم !
بابت هرصبحی که بی سلام به تو آغاز کردم !
بابت لحظات شادی که به یادت نبودم !
بابت هر دلی که شکستم !
بابت هرگره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم !
بابت هرگره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم !
مرا ببخش....
دیشب خواستم بابت هرگناهی که کرده ام شمعی روشن کنم سوختنش راببینم و جهنم را یادآور شوم
اما گناهانم آنقدر زیاد بودند که ترسیدم دنیا را به آتش بکشم !
خدایا ... !!!
بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم !
بابت هرصبحی که بی سلام به تو آغاز کردم !
بابت لحظات شادی که به یادت نبودم !
بابت هر دلی که شکستم !
بابت هرگره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم !
بابت هرگره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم !
مرا ببخش....
۷۱۲
۰۵ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.