و حالا میخواهم رازی را به تو بگویم که در این لحظه حتی خو

و حالا می‌خواهم رازی را به تو بگویم که در این لحظه حتی خودم به آن باور ندارم(هرچند تاریکی دورادوری که هرگاه میکوشم کار کنم یا فکر کنم سر من می‌افتد، ممکن است مرا متقاعد سازد) اما چاره‌ای ندارد جز آنکه حقیقت باشد: من دیگر هرگز خوب نخواهم شد.
#پانی
#فردایی_دردناک
-نامه کافکا به فلیسه🌱
دیدگاه ها (۱۲)

گاه سربازی شجاعی گاه شاهی ناامیدروز و شب چیزی به جز تکرار یک...

#یاس🌱❤️جز ساز من نبود، کسی سازگار من! :)

#پانی و گاهی فقط خودت میدانیچقدر بار جهان اطرافت را به دوش ک...

#پانی کی میدونه چیه داستان ما؟!تلخیا رو رد میکنیم.جشن بازگشت...

هزارمین قول انگشتی را به یاد اور پارت ۶

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط