خر برفت و خر برفت...
#خر_برفت و خر برفت...
یک صوفی مسافر، در راه به خانقاهی رسید و شب آنجا ماند. خرش را آب و علف داد و در طویله بست. و به جمع صوفیان رفت.
صوفیان فقیر و گرسنه بودند. آه از فقر که کفر و بیایمان به دنبال دارد. صوفیان, پنهانی خر مسافر را فروختند و غذا و خوردنی خریدند و آن شب جشن مفّصلی بر پا کردند.
مسافر خسته را احترام بسیار کردند و از آن خوردنیها خوردند و #صاحب_خر را گرامی داشتند. او نیز بسیار لذّت میبرد. پس از غذا، رقص و سماع آغاز کردند. صوفیان همه اهل حقیقت نیستند.
از هزاران تن یکی تن صوفیاند باقیان در #دولت او میزیند
#رقص آغاز شد. مُطرب آهنگِ سنگینی آغاز کرد و میخواند: « خر برفت و خر برفت و خر برفت».
#صوفیان با این ترانه گرم شدند و تا صبح رقص و شادی کردند. دست افشاندند و پای کوبیدند. #مسافر نیز به تقلید از آنها ترانة خر برفت را با شور میخواند.
هنگام صبح همه خداحافظی کردند و رفتند صوفی بارش را برداشت و به طویله رفت تا بار بر پشت خر بگذارد و به راه ادامه دهد. اما خر در طویله نبود
با خود گفت: حتماً خادم خانقاه خر را برده تا آب بدهد. خادم آمد ولی خر نبود, صوفی پرسید: خر من کجاست. من خرم را به تو سپردم و از تو میخواهم.
خادم گفت: صوفیان گرسنه حمله کردند، من از ترس جان تسلیم شدم, آنها خر را بردند و فروختند تو گوشت لذیذ را میان گربهها رها کردی.
صوفی گفت: چرا به من خبر ندادی، حالا آنها همه رفته اند من از چه کسی شکایت کنم؟ خرم را خوردهاند و رفتهاند!
#خادم گفت: #به_خدا_قسم، چند بار آمدم تو را خبر کنم.
دیدم تو از همه شادتر هستی و #بلندتر از همه میخواندی خر برفت و خر برفت، خودت خبر داشتی و میدانستی، من چه بگویم؟
.
.
.
.
.
.
#برجام #نقض_برجام #دروغ_بزرگ #مرض_هاری
#توهم_پیروزی! #دروغگویان #دولت_راستگویان #دولت_اعتدال #افساد_طلب #افساد_طلبان #کذاب #روحانی_مچکریم #ظریف_مچکریم #کثیرالشک #رکود #رسوایی
#ما_سکوت_نمیکنیم
#ما_فراموش_نمی_کنیم
#بسیج_سایبری
#حق_پایدار_است
یک صوفی مسافر، در راه به خانقاهی رسید و شب آنجا ماند. خرش را آب و علف داد و در طویله بست. و به جمع صوفیان رفت.
صوفیان فقیر و گرسنه بودند. آه از فقر که کفر و بیایمان به دنبال دارد. صوفیان, پنهانی خر مسافر را فروختند و غذا و خوردنی خریدند و آن شب جشن مفّصلی بر پا کردند.
مسافر خسته را احترام بسیار کردند و از آن خوردنیها خوردند و #صاحب_خر را گرامی داشتند. او نیز بسیار لذّت میبرد. پس از غذا، رقص و سماع آغاز کردند. صوفیان همه اهل حقیقت نیستند.
از هزاران تن یکی تن صوفیاند باقیان در #دولت او میزیند
#رقص آغاز شد. مُطرب آهنگِ سنگینی آغاز کرد و میخواند: « خر برفت و خر برفت و خر برفت».
#صوفیان با این ترانه گرم شدند و تا صبح رقص و شادی کردند. دست افشاندند و پای کوبیدند. #مسافر نیز به تقلید از آنها ترانة خر برفت را با شور میخواند.
هنگام صبح همه خداحافظی کردند و رفتند صوفی بارش را برداشت و به طویله رفت تا بار بر پشت خر بگذارد و به راه ادامه دهد. اما خر در طویله نبود
با خود گفت: حتماً خادم خانقاه خر را برده تا آب بدهد. خادم آمد ولی خر نبود, صوفی پرسید: خر من کجاست. من خرم را به تو سپردم و از تو میخواهم.
خادم گفت: صوفیان گرسنه حمله کردند، من از ترس جان تسلیم شدم, آنها خر را بردند و فروختند تو گوشت لذیذ را میان گربهها رها کردی.
صوفی گفت: چرا به من خبر ندادی، حالا آنها همه رفته اند من از چه کسی شکایت کنم؟ خرم را خوردهاند و رفتهاند!
#خادم گفت: #به_خدا_قسم، چند بار آمدم تو را خبر کنم.
دیدم تو از همه شادتر هستی و #بلندتر از همه میخواندی خر برفت و خر برفت، خودت خبر داشتی و میدانستی، من چه بگویم؟
.
.
.
.
.
.
#برجام #نقض_برجام #دروغ_بزرگ #مرض_هاری
#توهم_پیروزی! #دروغگویان #دولت_راستگویان #دولت_اعتدال #افساد_طلب #افساد_طلبان #کذاب #روحانی_مچکریم #ظریف_مچکریم #کثیرالشک #رکود #رسوایی
#ما_سکوت_نمیکنیم
#ما_فراموش_نمی_کنیم
#بسیج_سایبری
#حق_پایدار_است
۱.۴k
۱۵ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.