سه پارتی
پارت آخر
تو به سمت اتاقت رفتی و شروع کردی به گریه کردن
واقعا خسته شدی بودی دلیلی برای ادامه زندگی نداشتی این هیت هایی که می گرفتی بیشتر باعث میشد حالت بد بشه
از سر جات بلند شدی رفتی در کشوی کمدت و یه ت*یغ برداشتی
نمی دونستی کارت درسته یا نه ولی حداقل اینو میدونستی که راحت میشی
از این همه حرف و هیت هایی که می گرفتی
ولی قبلش یه نامه نوشتی برای اعضا
(محتوای نامه ی ا.ت )
ازتون معذرت میخوام که بدون خداحافظی میرم امیدوارم منو ببخشید ولی من دیگه نمیتونم ادامه بدم
( از طرف ا .ت)
ت*یغ رو روی دستت گذاشتی و فشار دادی و این پایان زندگی خودت بود تو خوشحال بودی ولی نمی دونستی چه بلایی سر اعضا میاد
از رفتن ۲۰ دقیقه گذشته بود نیکی اومد دنبالت که به لایو برت گردونه همینطور که در اتاقت رو باز کرد با دیدن تو خشکش زد نمی دونست چی بگی چون خیلی وقت بود که دوست داشت ولی نمی دونست چطور بهت بگه قرار بود تو لایو امروز بهت ابراز علاقه کنه ولی نمی دونست که شاید دیگه تویی در کار نباشه
آروم آروم به سمتت اومد دستای لرزونش رو قاب صورتت کرد و گفت
فکر نمی کردم انقدر زود بری
اون داشت از ته دل گریه میکرد که چرا نتونسته بود
زود تر بهت بگه
لایو تموم شد اعضا هم اومدن بیرون تا ببینن شما
دوتا کجایین که صدای گریه نیکی رو شنیدن و به سمتت اتاقت اومدن
این صحنه ای که دیدن براشون شک برانگیز بود یعنی
همون دختری که همیشه خوشحال و بود و میخندید
خودکشی کرده قطعا نمیتونستن اینو باور کنن
از مرگت یک سال میگذره و
هیسونگ دیگه اون آدم سابق نبود
جی حتی یه کلمه حرف هم نمی زد
جیک فقط گریه میکرد
سونگهون افسرده گی گرفته بود
سونو دیگه مثل قبل نمی خندید
جونگوون هر روز خودش رو سر زنش میکرد که چرا حواسش بهت نبوده
نیکی اون شکست عشقی خورده بود هر روز سر قبرت میومد و گریه میکرد چون تنهایی کاری بود که میتونست انجام بده
___________________________________________________
خودم میدونم نوشتن هام افتضاحه ولی به روم نیارین
تو به سمت اتاقت رفتی و شروع کردی به گریه کردن
واقعا خسته شدی بودی دلیلی برای ادامه زندگی نداشتی این هیت هایی که می گرفتی بیشتر باعث میشد حالت بد بشه
از سر جات بلند شدی رفتی در کشوی کمدت و یه ت*یغ برداشتی
نمی دونستی کارت درسته یا نه ولی حداقل اینو میدونستی که راحت میشی
از این همه حرف و هیت هایی که می گرفتی
ولی قبلش یه نامه نوشتی برای اعضا
(محتوای نامه ی ا.ت )
ازتون معذرت میخوام که بدون خداحافظی میرم امیدوارم منو ببخشید ولی من دیگه نمیتونم ادامه بدم
( از طرف ا .ت)
ت*یغ رو روی دستت گذاشتی و فشار دادی و این پایان زندگی خودت بود تو خوشحال بودی ولی نمی دونستی چه بلایی سر اعضا میاد
از رفتن ۲۰ دقیقه گذشته بود نیکی اومد دنبالت که به لایو برت گردونه همینطور که در اتاقت رو باز کرد با دیدن تو خشکش زد نمی دونست چی بگی چون خیلی وقت بود که دوست داشت ولی نمی دونست چطور بهت بگه قرار بود تو لایو امروز بهت ابراز علاقه کنه ولی نمی دونست که شاید دیگه تویی در کار نباشه
آروم آروم به سمتت اومد دستای لرزونش رو قاب صورتت کرد و گفت
فکر نمی کردم انقدر زود بری
اون داشت از ته دل گریه میکرد که چرا نتونسته بود
زود تر بهت بگه
لایو تموم شد اعضا هم اومدن بیرون تا ببینن شما
دوتا کجایین که صدای گریه نیکی رو شنیدن و به سمتت اتاقت اومدن
این صحنه ای که دیدن براشون شک برانگیز بود یعنی
همون دختری که همیشه خوشحال و بود و میخندید
خودکشی کرده قطعا نمیتونستن اینو باور کنن
از مرگت یک سال میگذره و
هیسونگ دیگه اون آدم سابق نبود
جی حتی یه کلمه حرف هم نمی زد
جیک فقط گریه میکرد
سونگهون افسرده گی گرفته بود
سونو دیگه مثل قبل نمی خندید
جونگوون هر روز خودش رو سر زنش میکرد که چرا حواسش بهت نبوده
نیکی اون شکست عشقی خورده بود هر روز سر قبرت میومد و گریه میکرد چون تنهایی کاری بود که میتونست انجام بده
___________________________________________________
خودم میدونم نوشتن هام افتضاحه ولی به روم نیارین
- ۲.۶k
- ۰۶ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط