پارت ۹ عشق بازی
پارت ۹ عشق بازی
از دهن ا/ت : پاشدم یکی ار هودیای اونو با شلوارک برگشتم سمت ددی دیدم خوابه امدم پیشش دراز کشیدم ازش لب گرفتم اونم با اینکه خواب بود داشت منو میبوسید بعد یهو حالم بد شد نمی تونستم بلند شم اونجام درد میکرد ولی این دفع حالت تعوع داشتم به جونگکوک گفتم ددی ددی*عربده* از خواب پاشد گفت جانم درد داری گفتم حالت تعوع دارم اینو گفتم دویدم سمت دست شوی اونم یه شلوارک پوشید امد
فلش کارت ۲ روز بعد
هنوز حالت تعوع دارم قراره امروز بریم دکتر جونگکوک خیلی خوشحال بود فکر میکرد حاملم صبحونه خوردیم رفتیم دکتر ازم ازمایش گرفت بعد امد گفت تبریک میگم شما حامله هستین جونگکوک که از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه بعدشم منو اون امدیم خونه
فلش کارت۲ماه بعد
همه چیزو خریدیم دیگه چیزی نمونده بود
فلش کارت هفت ماه بعد
دیگه خیلی نزدیک بود که وقتی تو راه بازار بودیم زمانش رسید
(قابل توجه اینجا هارو اصکی رفتم معرفی میکنم داستان اونم بخونین مافیای جذاب من)
رفتیم بیمارستا جونگکوک پرستار یکی بیاد کمک کنید زنم پابه ماهه یه پرستار امد گفتر همسرتونو بزارین روی بیلچر خودتون اینجا باشین اونا که رفتن جونگکوک به تهیونگ و فک فامیل زنگ زد که بیان
بعد چندین دقیقه
صدای گریه بچه که امد همه جونگکوک بغل کرد تبریک گفت جونگکوک گفت کی میتونم همسرمو ببینم گفتن هر موقع که به هوش بیاد...... دیگه میتونین برین اونم ولی ا/ت خواب بود ا/ت رو بوسید وقتی بوسید ا/ت بیدار شد گفت ب.. ب .بچم کجاء جونگکوک گفت بخواب الان میاد بعد جونگکوک دوباره ا/ت بوسید که یهو پرستار امد گفت اینم بچه قشنگتون جونگکوک بچه رو گرفت گفت به دنیا خوش امدی بیبی گرل قشنگم بعد هم ا/ت گفت بیبیت من بودم جونگکوک هم گفت انقدر حسود نباش بیب بعد بورد به ا/ت نشون داد بعد بچه زد زیره گریه ا/ت شاید گشنشه جونگکوک گفت شاید نه حتما که گشنشه باید بهش شیر بدی ا/ت گفت یعنی چی جونگکوک گفت مگه ممه هات درد نمیکرد نفهمیدی گفت فکر کردم بخاطر حاملگی من بلد نیستم جونگکوک هم گفت فقط نوک سینتو بزار توی دهنش ادامشو بچم بلده بدو بچم حلاک شد ا/ت گفت باشه میشه بری بیرون جونگکوک گفت منو حرص نده من خودم صد بار انارو خوردم ا/ت خوب خجالت میکشم
جونگکوک گفت نیاز نیست خجالت بکشی بیب
این پارت خیییلیییییی زیاد شد ادامه پارت بعد💋💋
از دهن ا/ت : پاشدم یکی ار هودیای اونو با شلوارک برگشتم سمت ددی دیدم خوابه امدم پیشش دراز کشیدم ازش لب گرفتم اونم با اینکه خواب بود داشت منو میبوسید بعد یهو حالم بد شد نمی تونستم بلند شم اونجام درد میکرد ولی این دفع حالت تعوع داشتم به جونگکوک گفتم ددی ددی*عربده* از خواب پاشد گفت جانم درد داری گفتم حالت تعوع دارم اینو گفتم دویدم سمت دست شوی اونم یه شلوارک پوشید امد
فلش کارت ۲ روز بعد
هنوز حالت تعوع دارم قراره امروز بریم دکتر جونگکوک خیلی خوشحال بود فکر میکرد حاملم صبحونه خوردیم رفتیم دکتر ازم ازمایش گرفت بعد امد گفت تبریک میگم شما حامله هستین جونگکوک که از خوشحالی نمیدونست چیکار کنه بعدشم منو اون امدیم خونه
فلش کارت۲ماه بعد
همه چیزو خریدیم دیگه چیزی نمونده بود
فلش کارت هفت ماه بعد
دیگه خیلی نزدیک بود که وقتی تو راه بازار بودیم زمانش رسید
(قابل توجه اینجا هارو اصکی رفتم معرفی میکنم داستان اونم بخونین مافیای جذاب من)
رفتیم بیمارستا جونگکوک پرستار یکی بیاد کمک کنید زنم پابه ماهه یه پرستار امد گفتر همسرتونو بزارین روی بیلچر خودتون اینجا باشین اونا که رفتن جونگکوک به تهیونگ و فک فامیل زنگ زد که بیان
بعد چندین دقیقه
صدای گریه بچه که امد همه جونگکوک بغل کرد تبریک گفت جونگکوک گفت کی میتونم همسرمو ببینم گفتن هر موقع که به هوش بیاد...... دیگه میتونین برین اونم ولی ا/ت خواب بود ا/ت رو بوسید وقتی بوسید ا/ت بیدار شد گفت ب.. ب .بچم کجاء جونگکوک گفت بخواب الان میاد بعد جونگکوک دوباره ا/ت بوسید که یهو پرستار امد گفت اینم بچه قشنگتون جونگکوک بچه رو گرفت گفت به دنیا خوش امدی بیبی گرل قشنگم بعد هم ا/ت گفت بیبیت من بودم جونگکوک هم گفت انقدر حسود نباش بیب بعد بورد به ا/ت نشون داد بعد بچه زد زیره گریه ا/ت شاید گشنشه جونگکوک گفت شاید نه حتما که گشنشه باید بهش شیر بدی ا/ت گفت یعنی چی جونگکوک گفت مگه ممه هات درد نمیکرد نفهمیدی گفت فکر کردم بخاطر حاملگی من بلد نیستم جونگکوک هم گفت فقط نوک سینتو بزار توی دهنش ادامشو بچم بلده بدو بچم حلاک شد ا/ت گفت باشه میشه بری بیرون جونگکوک گفت منو حرص نده من خودم صد بار انارو خوردم ا/ت خوب خجالت میکشم
جونگکوک گفت نیاز نیست خجالت بکشی بیب
این پارت خیییلیییییی زیاد شد ادامه پارت بعد💋💋
۱۰.۶k
۳۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.