دیر آمدی
دیر آمدی
حضورم ....
تاریخِ شکست خورده ایست
از شب
از آفتاب
از تو
از عبورِ خاموشِ لحظه ها
از نگاه ناگریز به سقوطِ آدم ها
از روزگاری
که توالیِ دردناکِ سؤ تفاهمِ عشق شد
دیر آمدی
سینه ام
جغرافیا ی نا مهربانِ رو به غروبی
با هزار قطعه ی نا مانوس از هزار خاطره
که سپیده را از یاد برده
و آینه را
و قانونِ خاموشِ ستاره را
و اعجازِ زردِ قناری را
که از یاد برده
درکِ صریحِ کودکی از شادمانی را
من با دستهای خالی
به واپسین لحظه ی شعر رسیده ام
به مطلقِ یک بغض پناه آورده ام
به خواب آلودگی سردِ یک تخت ، جان داده ام
من پرواز را به هزار کبوتر
به هزاران کبوتر بدهکارم
و تو ...
#دیر_آمدی .
حضورم ....
تاریخِ شکست خورده ایست
از شب
از آفتاب
از تو
از عبورِ خاموشِ لحظه ها
از نگاه ناگریز به سقوطِ آدم ها
از روزگاری
که توالیِ دردناکِ سؤ تفاهمِ عشق شد
دیر آمدی
سینه ام
جغرافیا ی نا مهربانِ رو به غروبی
با هزار قطعه ی نا مانوس از هزار خاطره
که سپیده را از یاد برده
و آینه را
و قانونِ خاموشِ ستاره را
و اعجازِ زردِ قناری را
که از یاد برده
درکِ صریحِ کودکی از شادمانی را
من با دستهای خالی
به واپسین لحظه ی شعر رسیده ام
به مطلقِ یک بغض پناه آورده ام
به خواب آلودگی سردِ یک تخت ، جان داده ام
من پرواز را به هزار کبوتر
به هزاران کبوتر بدهکارم
و تو ...
#دیر_آمدی .
۱۷۳
۱۳ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.