دیر آمدی

دیر آمدی
حضورم ....
تاریخِ شکست خورده ایست
از شب
از آفتاب
از تو
از عبورِ خاموشِ لحظه ها
از نگاه ناگریز به سقوطِ آدم ها
از روزگاری
که توالیِ دردناکِ سؤ تفاهمِ عشق شد

دیر آمدی
سینه ام
جغرافیا ی نا مهربانِ رو به غروبی
با هزار قطعه ی نا مانوس از هزار خاطره
که سپیده را از یاد برده
و آینه را
و قانونِ خاموشِ ستاره را
و اعجازِ زردِ قناری را
که از یاد برده
درکِ صریحِ کودکی از شادمانی را

من با دست‌های خالی‌
به واپسین لحظه ی شعر رسیده ام
به مطلقِ یک بغض پناه آورده ام
به خواب آلودگی‌ سردِ یک تخت ، جان داده ام
من پرواز را به هزار کبوتر
به هزاران کبوتر بدهکارم
و تو ...
#دیر_آمدی .
دیدگاه ها (۴)

گاهی گمان نمیکنی ولی میشود گاهی نمیشود که نمیشود!! گاهی هزار...

«اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَ عَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْ...

گاهی دلم هیچ چیز نمی خواهدجز گپ ریز با مادرمهی من حرف بزنمهی...

از اون پنجره خوب بیرون را نگاه کن، آدم ها میان و میرن و برگ ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط