Maah Banafsham
#Maah_Banafsham
#part134
بهش لبخندی زدم و بعدش گفتم
_محراب سیگار منو از داشبورد میدی؟!
=اره
تا اومدم ازش بگیرم از پنجره پرت کرد بیرون
_چیکار میکنیییی
=دیانا سپرده بهم نزارم سیگار بکشی
ناخداگاه لبخندی اومد رو لبم
وقتیم پیشش نبودم یکیو میزاشت هواسش بهم باشه
=فکر کنم میری خونه لباسات بوی سیگار میده،دختره ی بدبخت حالش بهم میخوره(خنده)
_نخیرشم،تازه ندیدی چجوریم بغلم میکنه
=ایجان(خنده)
_وای محراب خوابم میاد
=بزن بغل
_چرا
=نیم ساعت مونده تا برسیم خونت،من میشینم پشت فرمون تو یکم بخواب
بی حرف ماشینو زدم کنار و از خدا خواسته پیاد شدم و رفتم سمت در شاگرد
بعد سریع صندلیو خوابوندم و خیلی راحت خوابیدم
«30 min later»
=ارسلان داداش بیدار شو رسیدیم
=ارسلان
=ارسلان پاشووووو
با دادی که محراب زد مثل برق گرفته ها
سریع از جام پاشدم و نشستم رو صندلی
#part134
بهش لبخندی زدم و بعدش گفتم
_محراب سیگار منو از داشبورد میدی؟!
=اره
تا اومدم ازش بگیرم از پنجره پرت کرد بیرون
_چیکار میکنیییی
=دیانا سپرده بهم نزارم سیگار بکشی
ناخداگاه لبخندی اومد رو لبم
وقتیم پیشش نبودم یکیو میزاشت هواسش بهم باشه
=فکر کنم میری خونه لباسات بوی سیگار میده،دختره ی بدبخت حالش بهم میخوره(خنده)
_نخیرشم،تازه ندیدی چجوریم بغلم میکنه
=ایجان(خنده)
_وای محراب خوابم میاد
=بزن بغل
_چرا
=نیم ساعت مونده تا برسیم خونت،من میشینم پشت فرمون تو یکم بخواب
بی حرف ماشینو زدم کنار و از خدا خواسته پیاد شدم و رفتم سمت در شاگرد
بعد سریع صندلیو خوابوندم و خیلی راحت خوابیدم
«30 min later»
=ارسلان داداش بیدار شو رسیدیم
=ارسلان
=ارسلان پاشووووو
با دادی که محراب زد مثل برق گرفته ها
سریع از جام پاشدم و نشستم رو صندلی
۹.۹k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.