من نمیگویم برف زیبا نیست

من نمیگویم برف زیبا نیست
تنها میگویم برف و روزهای برفی دلگیر است
آخر نمیشود که!
صبح از خواب بیدار شوی و خمیازه کشان به سمت پنجره بروی
و با گوله های برف رو به رو شوی... نا خداگاه دلت میخواهد تلفنت را برداری و به همان عشق جانِ همیشگی زنگ بزنی و بگویی
برف را دیدیییییی جااانم؟
او هم با همان لبخند همیشگی بگوید :
بلههههه مو فرفری جان! اتفاقا یادت افتادم
کاری کرده ای که با هر برف و بارانی جلوی چشمانم میآیی!
بگویی دلت نمیخواهد سر و صورتم را برفی کنی؟
اوهم بگوید فلاسک یادت نرود فقط! روز برفی بدون چایِ تو نمیشود که... حتی از نوع تیبگش!
آنجا است که میگویی چَشــم جانم! شما جان بخواه!
داشتم میگفتم! صبح برفی بدونِ این دلخوشی ها که نمیشود
آخر نه صبح بخیری...نه چایی...نه عشق جانی..
آخر
من نه دلم چای میخواهد...
نه عشق جان!
اما دلم یک چیز میخواهد!
#برف!
دیدگاه ها (۱۶)

از اینکه دیر از راه برسی واهمه دارم... هر چند که آنقدر نرسید...

هر دم از این باغ بری می رسد :|مرگ بر آمریکا ✊مرگ بر اسرائیل ...

تا زمانی که شاعرت هستمچادر و روسریت بی اثرندآنچه را زیر روسر...

یکی به او برساند که دوستش دارمبه او که هیچ کسی جز خودش نمی د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط