.
.
بـه یغـمـا می بـرد طــرّار چشـمـت ، کــاروانـم را
تـهی گـشـتم ز خود ، چـون برد پیـدا و نهـانم را
نگاهت بس که سنگین است، من کوهی ز آوارم
بگیـر از چـشـم هـای خسـته، ایـن بـار گـرانـم را
نمیدانم سر صبح است یا وقت غروب، ای وای
شــدم غـــرق تمــاشـای تـو ، گـم کــردم زمــانـم
صـدایم کـن ، به آهنگ کلامت سخت محتـاجم
مگـر هـم صحبـتی با دوسـت بگشـاید زبانم را
مـن آن ابـرم ، کـه از شـوق تـمــنـای تـو لبـریـزم
فرو می ریـزم و عشق تو مـی گیـرد جـهـانـم را
بباغ عشق و شیدایی، من آن مرغ خوش اقبالم
که بـر زیبـا تـریـن شـمـشـاد ، بـستـم آشـیـانم را
مکـانم را نمیـداند کـسی جز عشق ، چون گفتم
که از عـطـر نفـس هـای تـو ، دریـابـد نشـانـم را
بیـا گـل بـاش ، تا پـروانـه جـان بر تـو بنـشـینـد
پرسـتو بـاش و زیبـا کـن ، فـضــای آسـمــانـم را
💜
بـه یغـمـا می بـرد طــرّار چشـمـت ، کــاروانـم را
تـهی گـشـتم ز خود ، چـون برد پیـدا و نهـانم را
نگاهت بس که سنگین است، من کوهی ز آوارم
بگیـر از چـشـم هـای خسـته، ایـن بـار گـرانـم را
نمیدانم سر صبح است یا وقت غروب، ای وای
شــدم غـــرق تمــاشـای تـو ، گـم کــردم زمــانـم
صـدایم کـن ، به آهنگ کلامت سخت محتـاجم
مگـر هـم صحبـتی با دوسـت بگشـاید زبانم را
مـن آن ابـرم ، کـه از شـوق تـمــنـای تـو لبـریـزم
فرو می ریـزم و عشق تو مـی گیـرد جـهـانـم را
بباغ عشق و شیدایی، من آن مرغ خوش اقبالم
که بـر زیبـا تـریـن شـمـشـاد ، بـستـم آشـیـانم را
مکـانم را نمیـداند کـسی جز عشق ، چون گفتم
که از عـطـر نفـس هـای تـو ، دریـابـد نشـانـم را
بیـا گـل بـاش ، تا پـروانـه جـان بر تـو بنـشـینـد
پرسـتو بـاش و زیبـا کـن ، فـضــای آسـمــانـم را
💜
۳.۲k
۲۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.