-آکانه اتفاقات بعدی را بازگو می کند:
-آکانه اتفاقات بعدی را بازگو می کند:
-دنیا بی رحمه روبی بعد از مرگ آکوا نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد، اما ایستاد و با عزمی دوباره به جلو رفت.
-مم ناامید شد و به فکر توقف فعالیتش افتاد اما کانا او را سرزنش کرد.
-سه نفر از ب-کوماچی دور هم جمع شدند. زندگی برای بقیه ادامه داشت. دخترها بی صدا تماشا می کردند، پیون با چشمان اشکبار تمرین می کرد، تایکی بی صدا قبر را جارو می کرد و کانا با پاپاراتزی ها روبرو شد و مانع آزار روبی شد.
-میاکو به عنوان یک مادر نیز خودش آهنگسازی کرد و بی کوماچی فعالیت های خود را از سر گرفت. کانا خودش را کاملاً به بازیگری سپرد و آکان در برنامه های متنوع شرکت کرد، اگرچه حتی شوخی های غافلگیرکننده هم نمی توانست او را نگران کند.
-با پدری قاتل و برادری که غرق شده بودند، مردم معتقد بودند که روبی داستانی دارد که ارزش گفتن دارد و اسیر آن شدند و توجه همه را به خود جلب کرد.
-بالاخره، ارائه ای که مدت ها منتظرش بودیم در گنبد رسید. بی کوماچی دو دختر دیگر را برای اجرا آورد، در حالی که آکان و کانا از تماشاگران تشویق می کردند. روبی روی صحنه خودش را نگه داشت! او ستاره صبح بود که تاریکی را روشن کرد و دختر کوچکی را که در سایه صحنه پنهان شده بود روشن کرد.
-ساعت 5:30 صبح، سحر. روی میز روبی محصولاتی با مضمون Aqua و Ai قرار داشت.
-"امروز دوباره می روم سر کار! با وجود اینکه هر روز پر از دروغ است، هر چقدر هم که دردناک باشد، باید روی صحنه لبخند بزنم، اما این کار به من لذتی بی نظیر می دهد. این آینده ای است که شما دو نفر روشن کردید. برای من اینجا آمده ام!"
-دنیا بی رحمه روبی بعد از مرگ آکوا نتوانست جلوی گریه اش را بگیرد، اما ایستاد و با عزمی دوباره به جلو رفت.
-مم ناامید شد و به فکر توقف فعالیتش افتاد اما کانا او را سرزنش کرد.
-سه نفر از ب-کوماچی دور هم جمع شدند. زندگی برای بقیه ادامه داشت. دخترها بی صدا تماشا می کردند، پیون با چشمان اشکبار تمرین می کرد، تایکی بی صدا قبر را جارو می کرد و کانا با پاپاراتزی ها روبرو شد و مانع آزار روبی شد.
-میاکو به عنوان یک مادر نیز خودش آهنگسازی کرد و بی کوماچی فعالیت های خود را از سر گرفت. کانا خودش را کاملاً به بازیگری سپرد و آکان در برنامه های متنوع شرکت کرد، اگرچه حتی شوخی های غافلگیرکننده هم نمی توانست او را نگران کند.
-با پدری قاتل و برادری که غرق شده بودند، مردم معتقد بودند که روبی داستانی دارد که ارزش گفتن دارد و اسیر آن شدند و توجه همه را به خود جلب کرد.
-بالاخره، ارائه ای که مدت ها منتظرش بودیم در گنبد رسید. بی کوماچی دو دختر دیگر را برای اجرا آورد، در حالی که آکان و کانا از تماشاگران تشویق می کردند. روبی روی صحنه خودش را نگه داشت! او ستاره صبح بود که تاریکی را روشن کرد و دختر کوچکی را که در سایه صحنه پنهان شده بود روشن کرد.
-ساعت 5:30 صبح، سحر. روی میز روبی محصولاتی با مضمون Aqua و Ai قرار داشت.
-"امروز دوباره می روم سر کار! با وجود اینکه هر روز پر از دروغ است، هر چقدر هم که دردناک باشد، باید روی صحنه لبخند بزنم، اما این کار به من لذتی بی نظیر می دهد. این آینده ای است که شما دو نفر روشن کردید. برای من اینجا آمده ام!"
۱.۴k
۱۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.