روباه سیاه

فیک روباه سیاه
P8
کوک ویو
واقعا باورم نمیشه کسی که دست راست من بود از همه چی خبر داشت و نسبت بهش حسایی داشتم اصلی ترین رقیب و دشمنم بوده سالهاست نقشه میکشم تا بتونم بکشمش اون ا.ت بوده کسی که از اول جلو چشام بوده
ا.ت ویو
همینطور که روی صندلی نشسته بودم
یکی وارد شد و همزمان یکی از چراغا روشن شدن
کوک اومد تو و گفت
کوک:خوب خانم کیم تعریف کن
ا.ت:واقعا فکر کردی برات تعریف میکنم
جونگکوک:اگه نگی یه جور دیگه وادارت میکم
ا.ت:هه بکن ببینم
کوک ویو
دلم نمیخواد بهش آسیبی بزنم اما برای اینکه زبان باز کنه مجبورم که
♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧◇♧
پارت بعدی هم گذاشتم
یکم کم بود ببخشید پارت بعدی جبران میکنم