چقدرحضرت معصومه علیهاالسلام راباورداریم❓ ❓ ❓
چقدرحضرت معصومه علیهاالسلام راباورداریم❓ ❓ ❓
آقای مختار شعبانی، از خادمین و ذاکرین اهلبیت (علیهم السلام) نقل میکرد: بچهای دو ساله داشتم که به شدت مریض بود. یک شب قرار شد او را نزد دکتر ببریم. چون شب بود و بی موقع، مطبها بسته بود. با این حال به همسرم گفتم: شما نیاز نیست بیایید. خودم او را به بیمارستان میبرم.
شما فقط یک چادر یا پتو به او بپیچید، تا سرما نخورد. بچه را به جای بردن به دکتر مستقیماً به حرم مطهر حضرت معصومه (علیهاالسلام) آوردم و در بالای سر حضرت، روی زمین گذاشتم و خودم کنار بچه خوابیدم.
به حضرت عرض کردم: دکتر اصلی خودت هستی. بچه مرا شفا بده! اگر شفا نمیدهی، تو را به پدرت موسی بن جعفر (علیه السلام) و به دل پر درد جواد الائمه (علیه السلام)، از خدا بخواه جنازه من و بچهام را از این حرم بیرون ببرند.
لحظهای بعد دیدم بچه بلند شد و شروع به راه رفتن و من بدون اینکه در اینباره به کسی چیزی بگویم، او را برداشتم و به منزل آوردم به همسرم گفتم: او را به دکتر بردم!
گفت: پس داروهایش کو؟
گفتم: بچه را نزد حضرت بردم و ایشان هم عنایت کردند و شفا دادند.
همسرم در حالی که گریه میکرد، گفت: در همین ساعات که شما رفتید، خوابیدم و خانمی را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: بلند شو ! همسرت آمد و ما بچهات را شفا دادیم.
آقای مختار شعبانی، از خادمین و ذاکرین اهلبیت (علیهم السلام) نقل میکرد: بچهای دو ساله داشتم که به شدت مریض بود. یک شب قرار شد او را نزد دکتر ببریم. چون شب بود و بی موقع، مطبها بسته بود. با این حال به همسرم گفتم: شما نیاز نیست بیایید. خودم او را به بیمارستان میبرم.
شما فقط یک چادر یا پتو به او بپیچید، تا سرما نخورد. بچه را به جای بردن به دکتر مستقیماً به حرم مطهر حضرت معصومه (علیهاالسلام) آوردم و در بالای سر حضرت، روی زمین گذاشتم و خودم کنار بچه خوابیدم.
به حضرت عرض کردم: دکتر اصلی خودت هستی. بچه مرا شفا بده! اگر شفا نمیدهی، تو را به پدرت موسی بن جعفر (علیه السلام) و به دل پر درد جواد الائمه (علیه السلام)، از خدا بخواه جنازه من و بچهام را از این حرم بیرون ببرند.
لحظهای بعد دیدم بچه بلند شد و شروع به راه رفتن و من بدون اینکه در اینباره به کسی چیزی بگویم، او را برداشتم و به منزل آوردم به همسرم گفتم: او را به دکتر بردم!
گفت: پس داروهایش کو؟
گفتم: بچه را نزد حضرت بردم و ایشان هم عنایت کردند و شفا دادند.
همسرم در حالی که گریه میکرد، گفت: در همین ساعات که شما رفتید، خوابیدم و خانمی را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: بلند شو ! همسرت آمد و ما بچهات را شفا دادیم.
۳۶۰
۰۳ مرداد ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.