تحت تعقیب
تحت تعقیب
پارت اول
نویسنده:خاله جودی
امید وارم خوشتون بیاد خیلی خب شروع میکنیم.
بازم همون آدم ها بازم همون کارها ولی نمیدونم کی هستن و ازم چی میخوان ولی مطمئنم که باهام یه کاری دارن مگه میشه هر روز یکی که برام آشناست یواشکی با یه ماشین دنبالم کنه و در طول روز بار ها اسمم رو صدا کنه پس حتما یه خبرهایی هست واقعا نمیدونم اینا کی هستن و از جونم چی میخوان به هرحال من آدمی هستم با قلبی پر از مهربونی و بانمکی که همیشه همرو میخندونم و خودم هم آدم شادی هستم ولی بسیار مستقل و نترس هستم و از گریه متنفرم فکر کنم تو این ۱۵ سال زندگی من ۵ بارم گریه نکردم...به هر حال مهم نیست مهم اینکه اگر بخوام به دنبال معمایی هم بگردم نمیترسم و این کارم رو راحت میکنه الآنم که صبحانه ام رو میخورم پیاده به سمت مدرسه میرم تا ببینم دوباره کسی تعقیبم میکنه؟
به هر حال هر کی که هست خیلی بیکاره هنوز معمایی ازشون جمع نکردم فقط میدونم یکی از اونا هم سنمه چون تو مدرسه هم یکی هست که صدام میکنه من کلاس نهم هستم پس یا ازم کوچیک تره یا هم سنمه
به مامانم که گفتم در این مورد بهم گفت خیالاتی شدم ولی این کار الان یه هفته هست که اتفاق میوفته پس یعنی توهم نیست.
مامان:هستی چرا نمیری مدرسه دیر شدا
هستی:ای وای ببخشید الان سریع میرم.اینقدر تو این فکرا بودم که گذر زمان از دستم رفته خیلی خب.
خداحافظ مامان
مامان: خداحافظ عزیزم مواظب باش
هستی:باشه حتما❤️
خیلی خب بالاخره وقتشه که برم امیدوارم امروز بتونم یه چیزی رو بفهمم باید خیلی حواسم رو جمع کنم باید تو مدرسه سریع تا یکی صدام میکنه هوشیار باشم و برگردم تا بفهمم کیه به هر حال هر کسی که هستن خیلی حرفه ای هستن چون من همیشه تیزبین و باهوشم ولی ایندفعه واقعا سردرگم شدم امدوارم بتونم گیرشون بندازم خیلی خب بالاخره رسیدم مدرسه
السا:سلام هستی
هستی:سلام السا چطوری
السا:خوبم خوشگلم تو چطوری دلم برات تنگ شده بود
هستی:منم دلبرکم«مثلا همین دیروز همو دیدن😅🙄»
السا:بگو ببینم چیزی دستگیرت نشد؟
هستی:نه والا امروز صبح که اومدم هیچ چیز عجیبی ندیدم ولی قطعا تو مدرسه میبینم
السا:آره ممکنه انشالله بتونیم امروز گیرشون بندازی و یا حداقل معما رو کمی حل کنیم
هستی:آره دقیقا این معما ها مثل قطعه های پازل میمونن و ما تا الان فقط تونستیم شاید دوتا دونه از قطعات رو پیدا کنیم و حلش کنیم
السا:آره حرفت رو قبول دارم ولی باید خدارو شکر کرد که دوتا قطعه یا پازل رو پیدا کردیم.
هستی:اوهوم موافقم.
السا:خیلی خب بیا بریم بالا سر کلاس تا نمره مون کم نشه ناسلامتی الان پنج دقیقه هست که توی حیاط مدرسه داریم حرف میزنیم
هستی:آره خداییش بدو بریم بالا تا از کلاس جانمونیم.
چطور بود؟
پارت بعدی؟
پارت اول
نویسنده:خاله جودی
امید وارم خوشتون بیاد خیلی خب شروع میکنیم.
بازم همون آدم ها بازم همون کارها ولی نمیدونم کی هستن و ازم چی میخوان ولی مطمئنم که باهام یه کاری دارن مگه میشه هر روز یکی که برام آشناست یواشکی با یه ماشین دنبالم کنه و در طول روز بار ها اسمم رو صدا کنه پس حتما یه خبرهایی هست واقعا نمیدونم اینا کی هستن و از جونم چی میخوان به هرحال من آدمی هستم با قلبی پر از مهربونی و بانمکی که همیشه همرو میخندونم و خودم هم آدم شادی هستم ولی بسیار مستقل و نترس هستم و از گریه متنفرم فکر کنم تو این ۱۵ سال زندگی من ۵ بارم گریه نکردم...به هر حال مهم نیست مهم اینکه اگر بخوام به دنبال معمایی هم بگردم نمیترسم و این کارم رو راحت میکنه الآنم که صبحانه ام رو میخورم پیاده به سمت مدرسه میرم تا ببینم دوباره کسی تعقیبم میکنه؟
به هر حال هر کی که هست خیلی بیکاره هنوز معمایی ازشون جمع نکردم فقط میدونم یکی از اونا هم سنمه چون تو مدرسه هم یکی هست که صدام میکنه من کلاس نهم هستم پس یا ازم کوچیک تره یا هم سنمه
به مامانم که گفتم در این مورد بهم گفت خیالاتی شدم ولی این کار الان یه هفته هست که اتفاق میوفته پس یعنی توهم نیست.
مامان:هستی چرا نمیری مدرسه دیر شدا
هستی:ای وای ببخشید الان سریع میرم.اینقدر تو این فکرا بودم که گذر زمان از دستم رفته خیلی خب.
خداحافظ مامان
مامان: خداحافظ عزیزم مواظب باش
هستی:باشه حتما❤️
خیلی خب بالاخره وقتشه که برم امیدوارم امروز بتونم یه چیزی رو بفهمم باید خیلی حواسم رو جمع کنم باید تو مدرسه سریع تا یکی صدام میکنه هوشیار باشم و برگردم تا بفهمم کیه به هر حال هر کسی که هستن خیلی حرفه ای هستن چون من همیشه تیزبین و باهوشم ولی ایندفعه واقعا سردرگم شدم امدوارم بتونم گیرشون بندازم خیلی خب بالاخره رسیدم مدرسه
السا:سلام هستی
هستی:سلام السا چطوری
السا:خوبم خوشگلم تو چطوری دلم برات تنگ شده بود
هستی:منم دلبرکم«مثلا همین دیروز همو دیدن😅🙄»
السا:بگو ببینم چیزی دستگیرت نشد؟
هستی:نه والا امروز صبح که اومدم هیچ چیز عجیبی ندیدم ولی قطعا تو مدرسه میبینم
السا:آره ممکنه انشالله بتونیم امروز گیرشون بندازی و یا حداقل معما رو کمی حل کنیم
هستی:آره دقیقا این معما ها مثل قطعه های پازل میمونن و ما تا الان فقط تونستیم شاید دوتا دونه از قطعات رو پیدا کنیم و حلش کنیم
السا:آره حرفت رو قبول دارم ولی باید خدارو شکر کرد که دوتا قطعه یا پازل رو پیدا کردیم.
هستی:اوهوم موافقم.
السا:خیلی خب بیا بریم بالا سر کلاس تا نمره مون کم نشه ناسلامتی الان پنج دقیقه هست که توی حیاط مدرسه داریم حرف میزنیم
هستی:آره خداییش بدو بریم بالا تا از کلاس جانمونیم.
چطور بود؟
پارت بعدی؟
- ۶.۹k
- ۰۸ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۶)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط