part
#𝑺𝑨𝑭𝑬_𝑾𝑰𝑻𝑯_𝒀𝑶𝑼
part ³³
با صدای در زدن پشت سر هم به سمت هانا از جاش بلند شد و به سمت در رفت و بازش کرد
که با قیافه خسته یونها مواجه شد و دستش توسط یونها به سمت سرویس بهداشتی کشیده شد
+آییی چیشده؟!
/هانا دارم از شم درد میمیرم فکر کنم امروز پریود شم
+فکر کنم یونگی به خاطر لارا... پد داشته باشه یه لحظه وایسا.
هانا سرشو انداخت پایین و رفت خیلی دوست داشت ببینه که لارا الان کجاست و داره چیکار میکنه. به سمت یونگی رفت و آروم در گوشش گفت
+وسایل بهداشتی زنونه واسه دوران... همون دورانی که بچه بودی ازش میترسیدی داری؟! 😂
_عامممم فعک نکنم!!
+اوکی.
_میرم برات بخرم
@لتزم نکرده خودم میرم میخرم.
_هووو تو چیکارش باشی؟!
@دوست پسرشم مشکلیه؟!
_چیی؟!
یا امام سو تفاهم چی از این بد تر به سمت یونگی رفت که سعی داشت بزنه تو دهن سوهو و همینطوری دعوا و داد و بی داد که این موضوع باعث جلب توجه یونها شد ... به سمت هانا و یونگی و سوهو رفت و متوجه موضوع شد و بلند جیغ زد
/خفه شیدددددددد
اون پدی که داره میگه رو واسه من میخواد نه هانا... فهمیدی؟!
یونگی خودشو زد به کوچه علی چپ و به سوهو اشاره کرد که بره. خودشم به غذا خوردن ادامه داد و به هانا هم اشاره کرد بیاد بخوره... هانا به سمت میز رفت و نشست و به لارا گفت: کوفت میکنی؟!
/نه ممنون کوچولو
همون حرف باعث شد که هانا مطمئن بشه که یونها امروز پریودمیشه.
غذاش تموم شد سمت اتاق رفت و حاضر شد تا با یونگی برک خرید یونگی هم آماده شد و به سمت ماشین حرکت کردن و سوار شدن و به سمت بزرگترین پاساژ سئول حرکت کردن.
بعد از 15 مین رسیدن و اونجا هانا داشت دنبال لباس واسه امشبش میگشت و واسه فردا و روزای دیگشون همینطور در حاله نگاه کردن بود ولی هیچ چیزی پسند نکرد ولی یونگی همون اول چشمش به چند تا لباس خورد پس رفتن واسه یونگی خرید کنن
همینطور که خرید یونگی تموم شد هانا چشمش به یه بوتیک افتاد که کاملاً لباس های مورد پسندش اون تو بودن وارد اون بوتیک شد یونگی وقتی از پشت ویترین لباسارو دید مخالفت میکرد ولی اتنا لجباز تر از این حرفا بود و واردش شد و کلی لباس انتخاب کرد سر همشون یونگی گیر میداد که یا کوتاه یا بازه به سمت لباس اتی اسپدتش رفت و یونگی همشون رو قبول کرد جز پیراهنا هانا هم کا لجبازیش گل کرده بود رفت در گوش یونگی گفت
+قول میدم هر کاری بگی انجام بدم اصن اون شرطم بیخیال میشم به مدت یک هفته خودم ظرفا رو میشورم
_اون یک هفته ای مهم نیست.. مطمئنی که هر کاری بگم انجام میدی؟!
+آره
_باشه ولی اگه قرار باشه که یک کدوم از اینا رو امشب بپوشی حق ندادی از کنارم جم بخوری هر چند که شبم حسابتو میرسم
هانا منظور یونگی و فهمید البته امشب اولین رابطش نبود دومین رابطش بود هانا فقط 18 سال بود
part ³³
با صدای در زدن پشت سر هم به سمت هانا از جاش بلند شد و به سمت در رفت و بازش کرد
که با قیافه خسته یونها مواجه شد و دستش توسط یونها به سمت سرویس بهداشتی کشیده شد
+آییی چیشده؟!
/هانا دارم از شم درد میمیرم فکر کنم امروز پریود شم
+فکر کنم یونگی به خاطر لارا... پد داشته باشه یه لحظه وایسا.
هانا سرشو انداخت پایین و رفت خیلی دوست داشت ببینه که لارا الان کجاست و داره چیکار میکنه. به سمت یونگی رفت و آروم در گوشش گفت
+وسایل بهداشتی زنونه واسه دوران... همون دورانی که بچه بودی ازش میترسیدی داری؟! 😂
_عامممم فعک نکنم!!
+اوکی.
_میرم برات بخرم
@لتزم نکرده خودم میرم میخرم.
_هووو تو چیکارش باشی؟!
@دوست پسرشم مشکلیه؟!
_چیی؟!
یا امام سو تفاهم چی از این بد تر به سمت یونگی رفت که سعی داشت بزنه تو دهن سوهو و همینطوری دعوا و داد و بی داد که این موضوع باعث جلب توجه یونها شد ... به سمت هانا و یونگی و سوهو رفت و متوجه موضوع شد و بلند جیغ زد
/خفه شیدددددددد
اون پدی که داره میگه رو واسه من میخواد نه هانا... فهمیدی؟!
یونگی خودشو زد به کوچه علی چپ و به سوهو اشاره کرد که بره. خودشم به غذا خوردن ادامه داد و به هانا هم اشاره کرد بیاد بخوره... هانا به سمت میز رفت و نشست و به لارا گفت: کوفت میکنی؟!
/نه ممنون کوچولو
همون حرف باعث شد که هانا مطمئن بشه که یونها امروز پریودمیشه.
غذاش تموم شد سمت اتاق رفت و حاضر شد تا با یونگی برک خرید یونگی هم آماده شد و به سمت ماشین حرکت کردن و سوار شدن و به سمت بزرگترین پاساژ سئول حرکت کردن.
بعد از 15 مین رسیدن و اونجا هانا داشت دنبال لباس واسه امشبش میگشت و واسه فردا و روزای دیگشون همینطور در حاله نگاه کردن بود ولی هیچ چیزی پسند نکرد ولی یونگی همون اول چشمش به چند تا لباس خورد پس رفتن واسه یونگی خرید کنن
همینطور که خرید یونگی تموم شد هانا چشمش به یه بوتیک افتاد که کاملاً لباس های مورد پسندش اون تو بودن وارد اون بوتیک شد یونگی وقتی از پشت ویترین لباسارو دید مخالفت میکرد ولی اتنا لجباز تر از این حرفا بود و واردش شد و کلی لباس انتخاب کرد سر همشون یونگی گیر میداد که یا کوتاه یا بازه به سمت لباس اتی اسپدتش رفت و یونگی همشون رو قبول کرد جز پیراهنا هانا هم کا لجبازیش گل کرده بود رفت در گوش یونگی گفت
+قول میدم هر کاری بگی انجام بدم اصن اون شرطم بیخیال میشم به مدت یک هفته خودم ظرفا رو میشورم
_اون یک هفته ای مهم نیست.. مطمئنی که هر کاری بگم انجام میدی؟!
+آره
_باشه ولی اگه قرار باشه که یک کدوم از اینا رو امشب بپوشی حق ندادی از کنارم جم بخوری هر چند که شبم حسابتو میرسم
هانا منظور یونگی و فهمید البته امشب اولین رابطش نبود دومین رابطش بود هانا فقط 18 سال بود
- ۲.۶k
- ۲۹ مرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط