من دختری را می شناسم که هیچ قصه ای آن را تعریف نمیکند دخ

من دختری را می شناسم که هیچ قصه ای آن را تعریف نمیکند. دختری که موهاش بوی عطرهای خیابان وزرا را می دهد. دختری که بجای بند، پاپیون میزند به کفش هایش. دختری که تمام رنگهای روسری شالی را آرشیو میکند روی سرش! دختری که وقتی ناراحت است، خمیر میشود و وقتی خوشحال است، خوشحاااال. دختری که لش نیست، لوش نیست. دختری که بلد نیست مثل سیمون دوبوار سیگار بکشد، اما روشن فکرترین دختر دنیاست. من دختری را می شناسم که غذایش را با گربه های خیابانی تقسیم میکند. دختری که با خدا قایم باشک بازی میکند. دختری که افسرده ها را میخنداند. من دختری را میشناسم که کاش میشد به تعداد تیراژ ستاره ها تکثیر شود.
.
#فاضل_ترکمن
دیدگاه ها (۱)

تا الان هر چه زمین خوردم از سر نادانی و بی تجربگی هایم بوده ...

فکر کن …یک غذای تازه و گرم و داغ ، چقدر به جانت می چسبد ؟؟حر...

- من سال‌هایِ عمرم رازمستان به زمستان می‌ شمرمو فهمیده‌ام بر...

دلبرِ زمستانیِ من!این فصل را برای ماندن ترجیح بده،می خواهم د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط