مادرم شمع میکارد

مادرم شمع می‌کارد
حاجت درو می‌کند
در مزرعه‌اش
ایمان خاک حاصل‌خیزی‌ست
با دانه‌های یقین
مادرم سجاده می‌کارد
روی اندیشه‌های هرز
سم می‌پاشد
مهربانی را وجین می‌کند
مادرم شله زرد می‌پزد
اربعین حلوای نذری می پزد
عصرها پر از صمیمت
سبزی‌های دوستی را هرس می‌کند
با خدا بی‌واسطه
با ماه بی‌پرده سخن می‌گوید

مادرم وقتی هست
سبزی هست
نان و پنیر
چای داغ
سفره‌اش تکمیل است
مادرم خورشید است
یک بغل آرامش



علیرضا رضایی
دیدگاه ها (۱۵)

ما در هیچ حال قلب هایمان خالی از غم نخواهد شدچرا که غم ودیعه...

تیره روزان جهان را به چراغـــــی دریابتا پس از مرگ ترا شمـــ...

ﻧﻪ ﺧﻼﻑ ﻋﻬﺪ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺣﺪﯾﺚ ﺟﺰ ﺗﻮ ﮔﻔﺘﻢﻫﻤﻪ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺯﺑﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺗﻮ ﺩﺭ ﻣ...

ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ "ﻧﻤﺎﺯ " ﺑﻮﺩﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ "ﻧﻤﺎﺯ " ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط