یک وجب از صورتت تا بوسه هایم مانده بود
یک وجب از صورتت تا بوسه هایم مانده بود
شرمِ ناز گونه هایت دست من را خوانده بود
😘❤️
دست می انداخت عطر گیسوانت یاس را
وه که پیچ و تاب مویت باد را پیچانده بود
😘❤️
خواستم آدم شوم حوای چشمت حیله کرد!
لابد آدم را چنین از باغ جنت رانده بود
😘❤️
هی زدی رو دست و دست تو برایم رو نشد
ساده لوحی های من یک شهر را خندانده بود
😘❤️
وعده هایت بر دل دیوانه صابون می زد و
پای پرهیز مرا هم بی وفا لغزانده بود..
شرمِ ناز گونه هایت دست من را خوانده بود
😘❤️
دست می انداخت عطر گیسوانت یاس را
وه که پیچ و تاب مویت باد را پیچانده بود
😘❤️
خواستم آدم شوم حوای چشمت حیله کرد!
لابد آدم را چنین از باغ جنت رانده بود
😘❤️
هی زدی رو دست و دست تو برایم رو نشد
ساده لوحی های من یک شهر را خندانده بود
😘❤️
وعده هایت بر دل دیوانه صابون می زد و
پای پرهیز مرا هم بی وفا لغزانده بود..
۹۴۳
۱۵ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.