پیش از تو

پیش از تو.
پیش از آنکه تو را بشناسم!
پیش از آنکه صدایم بزنی و بدانم نامم چقدر زیباست...
باران می‌بارید.
اما جوانه‌ای بر درختان نمی‌رویید!
تابستان به سردی زمستان بود.
و جنگ تا دو قدمی شهر پیش آمده بود.
می‌دانی؟
پیش از تو حال جهانم اینگونه بود.
امروز سربازها روی مزرعه‌ها کار می‌کنند.
درختان در چند نوبت میوه می‌دهند،
و من در گرمای آغوشت چایم را سردتر از همیشه می‌نوشم.
و اینگونه جهانِ با تو می‌چسبد...

#مهران_رمضانیان
دیدگاه ها (۲)

زندگی بوسه ى نازيست که در اول صبحبی هوا از لب خواب صنمی بستا...

به تو فکر می‌کنم و تو همیشه در عجیب ترین زمان و غریب ترین مک...

ابروی کمان و چشم مشکی داری لب های شکر ریزِ تمشکی داری خوب اس...

اگر شغلی بود به نام" دوست داشتن "من شاغل ترین فرد جهان بودم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط