بودن
چنسی به خودش آمد. حس کرد ریشه ی افکارش به یکباره از داخل خاک مرطوب کنده شده و با فشار به سمت فضایی غریب رانده شد. به فرش چشم دوخت. بالاخره گفت “رشد گیاهان باغ فصل خاصی دارد. بهار و تابستان هست، اما پاییز و زمستان هم از راه می رسد. بعد دوباره بهار و تابستان می شود. تا زمانی که ریشه ها خشک نشدند، همه چیز درست است و ختم به خیر می شود.” نگاهش را از زمین کند. راند به او نگاه کرد و به تائید سری تکان داد. انگار رئیس جمهور هم خوشش آمده بود.
پ.ن: داستان کوتاهی درباره ی باغبانی به نام چنسی که بعد از مرگ پیرمرد صاحب خانه، مجبور است به دنیای دیگری پا بگذارد که در آن حتی ساده ترین حرف های او، نیاز بحران های حل نشده است.
#کتاب
#بودن
#برژی_کاشینسکی
#مهسا_ملک_مرزبان
پ.ن: داستان کوتاهی درباره ی باغبانی به نام چنسی که بعد از مرگ پیرمرد صاحب خانه، مجبور است به دنیای دیگری پا بگذارد که در آن حتی ساده ترین حرف های او، نیاز بحران های حل نشده است.
#کتاب
#بودن
#برژی_کاشینسکی
#مهسا_ملک_مرزبان
۳.۱k
۱۰ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.