خرت و پرت های این خانه
.
خرت و پرت های این خانه
چشم تو را دور که می بینند
یکبند پشت سرم حرف می زنند
گلدانها
پرده ها
تختخواب آشفته
ظروف تلنبار برهم
مجلات بازمانده بر میز
حتا این گربه ی بی چشم و رو
که در غیاب تو ترجیح می دهد
حیاط همسایه را.
می گویند تو که نیستی
تنبل می شوم
و سمبل می کنم
هر مهمی را
کسی نیست به این کله پوک ها بگوید
وقتی تو نیستی چه فرق می کند
فرقم را از کجا باز کنم
و یقه ام را تا کجا،
از فرودگاه که بردارمت
خواهی دید ریش سه روزه ام
سه تیغه است و معطر
و خط اطو بازگشته است
به پیراهن و شلوارم...
.
عباس صفاری
خرت و پرت های این خانه
چشم تو را دور که می بینند
یکبند پشت سرم حرف می زنند
گلدانها
پرده ها
تختخواب آشفته
ظروف تلنبار برهم
مجلات بازمانده بر میز
حتا این گربه ی بی چشم و رو
که در غیاب تو ترجیح می دهد
حیاط همسایه را.
می گویند تو که نیستی
تنبل می شوم
و سمبل می کنم
هر مهمی را
کسی نیست به این کله پوک ها بگوید
وقتی تو نیستی چه فرق می کند
فرقم را از کجا باز کنم
و یقه ام را تا کجا،
از فرودگاه که بردارمت
خواهی دید ریش سه روزه ام
سه تیغه است و معطر
و خط اطو بازگشته است
به پیراهن و شلوارم...
.
عباس صفاری
- ۶۹۲
- ۲۴ مهر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط