دوست پسر مافیای من پارت ۱۹=
دوست پسر مافیای من پارت ۱۹=
از زبان میسو با کوک رفتیم توی یک مغازه ک خیلی بزرگ و خوشگل بود تا رفتیم تو بهمون تعظیم کردن آهان راستی یادم رفت بهتون بگم ک از همون روزی ک با کوک قرار گذاشتم دیگ نزاشت برم سرکار و کلا همه ی شرکتام رو فروختم خب بریم سراغ ادامه
از اون وقتی اومدیم تو مغازه ی پسره همش بهم زل زده میترسم کوک بفهمه بکشتش امیدوارم نفهمه وگرنه زندش نمیزاره
کوک چندتا لباس بهم داد منم رفتم پرو کنم کوک هم روی یک کاناپه نشسته بود مشروبی ک توی ظرف طلایی رنگی ریخته بود رو مینوشید
از اتاق پرو اومدم بیرون به کوک گفتم
+:خیلی خوشگله همینو بردارم ؟
از زبان کوک
وقتی از اتاق اومده بود بیرون شبیه فرشته ها شده بود محوش شده بودم ک گفتم
=:ها..آ..ره خوبه ولی
بلند شدم رفتم سمتش در گوشش گفتم
=:ولی زیادی بازه پرنسسم خوشم نمیاد کلا سینه هات افتاده بیرون
+:ولی آخه خیلی خوشگله همین یک بار دیگ عروسیه دوستمه
=:میخرمش بیبی برات ولی حق نداری بیرون بپوشی
+:باشه
رفتم توی اتاق پرو لباسو دادم به فروشنده رفتم توی اتاق دوباره پوشیدم اومدم بیرون ک تا اومدم اون پسره داشت با چشمای خماری نگاهم میکرد خیلی رفته بود رو مخم تصمیم گرفتم به کوک بگم
=:اوو این خیلی خوشگله همینو برمیداریم
+:آره منم دوسش دارم کوک میشه ی لحظه بیای
بعدش کوک رو بردم اتاق پرو بهش گفتم
+:میخوام ی چیزی بهت بگم ولی میشه اعصبانی نشی
از زبان میسو با کوک رفتیم توی یک مغازه ک خیلی بزرگ و خوشگل بود تا رفتیم تو بهمون تعظیم کردن آهان راستی یادم رفت بهتون بگم ک از همون روزی ک با کوک قرار گذاشتم دیگ نزاشت برم سرکار و کلا همه ی شرکتام رو فروختم خب بریم سراغ ادامه
از اون وقتی اومدیم تو مغازه ی پسره همش بهم زل زده میترسم کوک بفهمه بکشتش امیدوارم نفهمه وگرنه زندش نمیزاره
کوک چندتا لباس بهم داد منم رفتم پرو کنم کوک هم روی یک کاناپه نشسته بود مشروبی ک توی ظرف طلایی رنگی ریخته بود رو مینوشید
از اتاق پرو اومدم بیرون به کوک گفتم
+:خیلی خوشگله همینو بردارم ؟
از زبان کوک
وقتی از اتاق اومده بود بیرون شبیه فرشته ها شده بود محوش شده بودم ک گفتم
=:ها..آ..ره خوبه ولی
بلند شدم رفتم سمتش در گوشش گفتم
=:ولی زیادی بازه پرنسسم خوشم نمیاد کلا سینه هات افتاده بیرون
+:ولی آخه خیلی خوشگله همین یک بار دیگ عروسیه دوستمه
=:میخرمش بیبی برات ولی حق نداری بیرون بپوشی
+:باشه
رفتم توی اتاق پرو لباسو دادم به فروشنده رفتم توی اتاق دوباره پوشیدم اومدم بیرون ک تا اومدم اون پسره داشت با چشمای خماری نگاهم میکرد خیلی رفته بود رو مخم تصمیم گرفتم به کوک بگم
=:اوو این خیلی خوشگله همینو برمیداریم
+:آره منم دوسش دارم کوک میشه ی لحظه بیای
بعدش کوک رو بردم اتاق پرو بهش گفتم
+:میخوام ی چیزی بهت بگم ولی میشه اعصبانی نشی
۲۱.۴k
۲۸ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.