ای خدای عهدهای ناگسستنی....‼‼‼‼
ای خدای عهدهای ناگسستنی....‼‼‼‼
قدمهامان را برای صداقت و ثبات....
سرپنجههامان را در تعهد و وفا و قلبهامان را
سرشار از مهرش بفرما....
ای خدای میثاقهای ماندنی...‼‼‼‼‼
اطمینان ما را به او و یقینمان را به وثوقش بیافزای.....
از ما شمشیر زنانی ساز که نه در داغ خرما پزان....
و نه در سوز برفریزان و نه در پوسیدگی پاییز، ربیع با طراوتش را با هیچ متاعی معامله نکنیم....‼‼‼‼
ای خدای قولهای از یاد نرفتنی‼‼‼‼‼
بد عهدی ما را سببساز شکستگیمان مخواه
و ناسپاسیهایمان را سبب سوز تَرَحُّمش مکن....
به ما بفهمان که نقض هر پیمانی پس از او رواست و حالیمان کن که قرار عاشقی همواره پا برجاست......
ما را از مصالحه بر سر او باز دار....
و پایمان را گامزن کوچهاش بدار «و اقرن ثارنا بثاره»
صلی الله علیک یا عزیز...‼‼‼‼
مرا دریاب که بوران، مرا از مرصد تصویرت دور انداخته است و دیدهام سوی آمدنت نمیشناسد....
تا سیاهی خود به پایش سپید کند.....
مرا دریاب تا ناقوس رهاییم را از قید تو فریاد نزند...
تا برای دمی آسودنت، حسرت به دل نمانم....
مرا دریاب که در اجتهاد طاعتت شکست خوردهام و بگذار تکاپو از سربگیرم.....
مرا دریاب که پابند هرکه شدم♥♥♥ از سرخویش بازم کرد...
و حالا راه برگشت را هم نمیدانم....
کوچک بودم.... تنها قدمی آن طرف برایم پیدا بود...
اما تو تا عمق افق را میدیدی....
زود بود برایم انگار، اما تو میدانستی روزی قد میکشم و آستین نصرت، از سرپنجه ام پیش نمی ماند...
و من هنوز هم کوتاهیهای امروز را میبینم و نمیفهمم.....
اگر دلهرههای تو نباشد همین ردا به پایم میپیچید و زمین میخورم....
بگذار شکوفه شکوایم بر شمشاد نیوشایت جوانه زند...
بعد هر چه میخواهی ملامتم کن....
بگذار لب برچیدهام، بغضهای فروخورده را بیرون بکشد....
آن وقت اگر رغبت مرا نکردی بیرونم انداز....
مرا با تو سخنی هست....
میخواهم آدم دیگری شوم....
میخواهم بلندم کنی و راهم اندازی.....
تو همانی که من میخواهم ....
«رضیتک یا مولای اماما و هادیاً و ولیاً و مرشداً لا ابتغی بک بدلاً»
اگر از رنجیدنت امانم میدهی میگویم حس میکنم دلت را زدهام و پایم دارد از میهمانیت میبرد....
دروغ نمیگویم حالا که از زشتروییام بری شدهای...
عتابت را لمس میکنم، میفهمم....
اکنون که ماتم گرفتهای و مدام محزونی، ولی من نیز مدعای دروغین ندارم....♥♥♥♥♥
نمیگویم اگر با هم از یک کوچه بگذریم...
تنها رد پای تو به جا میماند... لاف وفا نزدهام‼‼‼
یقین کردهام که هر سر تراشیدهای رسم قلندری نمیداند....
هر شبگردی دلشدگی را تجربه نکرده است...
من اگر سنگ تو را به سینه زدهام، اگر وقت و بیوقت عریضه برایت نوشتم، اگر نام تو را از نامردمان کتمان کردهام...
همه از شوری است که از حقیقت مهر تو برآشفته...
همهاش از وفور آن سر زندگی است که از نفسهای عمیقم در یاسخانهات دارم...
نه برای از کسی جز تو حتی مرحبایی طلبیدن...
مرا با تحویل نگرفتنت تأدیب نکن....
باورکن من از روی حماقت است که خویش را به تغافل میزنم، نه از سر تمرد‼‼ به من حق بده...
کسی را در دربارت ندارم...
یک سکه هم در توشه بارم نیست برای خریدن نازت...
یا انیس‼‼‼♥♥♥♥♥
میترسم از آیندهای که در هوای مهآلوده تقدیرم گم شده هراس دارم....
نکند مرا محکوم کنی به از دست دادنت...
نکند نابود شوم با هبوط از نینوایت....
مرا در یاب مولای مهربان یا عشق...‼‼‼‼
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
برای حمایت از ما لطفا share کنید
پیج فرهنگی مذهبی چشم انتظاران مهدی (عج)
http://line.me/ti/p/%40suh1318r
قدمهامان را برای صداقت و ثبات....
سرپنجههامان را در تعهد و وفا و قلبهامان را
سرشار از مهرش بفرما....
ای خدای میثاقهای ماندنی...‼‼‼‼‼
اطمینان ما را به او و یقینمان را به وثوقش بیافزای.....
از ما شمشیر زنانی ساز که نه در داغ خرما پزان....
و نه در سوز برفریزان و نه در پوسیدگی پاییز، ربیع با طراوتش را با هیچ متاعی معامله نکنیم....‼‼‼‼
ای خدای قولهای از یاد نرفتنی‼‼‼‼‼
بد عهدی ما را سببساز شکستگیمان مخواه
و ناسپاسیهایمان را سبب سوز تَرَحُّمش مکن....
به ما بفهمان که نقض هر پیمانی پس از او رواست و حالیمان کن که قرار عاشقی همواره پا برجاست......
ما را از مصالحه بر سر او باز دار....
و پایمان را گامزن کوچهاش بدار «و اقرن ثارنا بثاره»
صلی الله علیک یا عزیز...‼‼‼‼
مرا دریاب که بوران، مرا از مرصد تصویرت دور انداخته است و دیدهام سوی آمدنت نمیشناسد....
تا سیاهی خود به پایش سپید کند.....
مرا دریاب تا ناقوس رهاییم را از قید تو فریاد نزند...
تا برای دمی آسودنت، حسرت به دل نمانم....
مرا دریاب که در اجتهاد طاعتت شکست خوردهام و بگذار تکاپو از سربگیرم.....
مرا دریاب که پابند هرکه شدم♥♥♥ از سرخویش بازم کرد...
و حالا راه برگشت را هم نمیدانم....
کوچک بودم.... تنها قدمی آن طرف برایم پیدا بود...
اما تو تا عمق افق را میدیدی....
زود بود برایم انگار، اما تو میدانستی روزی قد میکشم و آستین نصرت، از سرپنجه ام پیش نمی ماند...
و من هنوز هم کوتاهیهای امروز را میبینم و نمیفهمم.....
اگر دلهرههای تو نباشد همین ردا به پایم میپیچید و زمین میخورم....
بگذار شکوفه شکوایم بر شمشاد نیوشایت جوانه زند...
بعد هر چه میخواهی ملامتم کن....
بگذار لب برچیدهام، بغضهای فروخورده را بیرون بکشد....
آن وقت اگر رغبت مرا نکردی بیرونم انداز....
مرا با تو سخنی هست....
میخواهم آدم دیگری شوم....
میخواهم بلندم کنی و راهم اندازی.....
تو همانی که من میخواهم ....
«رضیتک یا مولای اماما و هادیاً و ولیاً و مرشداً لا ابتغی بک بدلاً»
اگر از رنجیدنت امانم میدهی میگویم حس میکنم دلت را زدهام و پایم دارد از میهمانیت میبرد....
دروغ نمیگویم حالا که از زشتروییام بری شدهای...
عتابت را لمس میکنم، میفهمم....
اکنون که ماتم گرفتهای و مدام محزونی، ولی من نیز مدعای دروغین ندارم....♥♥♥♥♥
نمیگویم اگر با هم از یک کوچه بگذریم...
تنها رد پای تو به جا میماند... لاف وفا نزدهام‼‼‼
یقین کردهام که هر سر تراشیدهای رسم قلندری نمیداند....
هر شبگردی دلشدگی را تجربه نکرده است...
من اگر سنگ تو را به سینه زدهام، اگر وقت و بیوقت عریضه برایت نوشتم، اگر نام تو را از نامردمان کتمان کردهام...
همه از شوری است که از حقیقت مهر تو برآشفته...
همهاش از وفور آن سر زندگی است که از نفسهای عمیقم در یاسخانهات دارم...
نه برای از کسی جز تو حتی مرحبایی طلبیدن...
مرا با تحویل نگرفتنت تأدیب نکن....
باورکن من از روی حماقت است که خویش را به تغافل میزنم، نه از سر تمرد‼‼ به من حق بده...
کسی را در دربارت ندارم...
یک سکه هم در توشه بارم نیست برای خریدن نازت...
یا انیس‼‼‼♥♥♥♥♥
میترسم از آیندهای که در هوای مهآلوده تقدیرم گم شده هراس دارم....
نکند مرا محکوم کنی به از دست دادنت...
نکند نابود شوم با هبوط از نینوایت....
مرا در یاب مولای مهربان یا عشق...‼‼‼‼
اَللّهُــــمَّ عَجـِّــل لِوَلیِّــــکَ الفَـــــرَج
برای حمایت از ما لطفا share کنید
پیج فرهنگی مذهبی چشم انتظاران مهدی (عج)
http://line.me/ti/p/%40suh1318r
۹۷۹
۱۶ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.