یه روزی میام جلوی دخترمون و بهش میگم
یه روزی میام جلوی دخترمون و بهش میگم :
فرشته کوچولو...
این دستایی ک الان تو با دستای کوچولوت میگیری ، اون همیشه توی دستای من بوده...
اون صورتی ک الان بین تو دوتا دستات میگیری و روی ته ریششو بوس میکنی اون جای لبای منه...
اون سینه ای که سرتو روش میذاریو خودتو لوس میکنی براش جاییه ک من روش آروم میشم!
اونی ک تو بهش میگی بابایی... کل زندگی مامانیته....
این آقا عشق منه..
بهش بی احترامی نکنیا
من و تو امید بابایی هستیم
هیچوقت عصبانیش نکنیا....
آخه اگه اون نباشه دیگه مامانتم تو دنیا نیس.....
فرشته کوچولو...
این دستایی ک الان تو با دستای کوچولوت میگیری ، اون همیشه توی دستای من بوده...
اون صورتی ک الان بین تو دوتا دستات میگیری و روی ته ریششو بوس میکنی اون جای لبای منه...
اون سینه ای که سرتو روش میذاریو خودتو لوس میکنی براش جاییه ک من روش آروم میشم!
اونی ک تو بهش میگی بابایی... کل زندگی مامانیته....
این آقا عشق منه..
بهش بی احترامی نکنیا
من و تو امید بابایی هستیم
هیچوقت عصبانیش نکنیا....
آخه اگه اون نباشه دیگه مامانتم تو دنیا نیس.....
- ۱۲.۵k
- ۰۳ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط