زندگی را گرتوانستی به کام
زندگی را گرتوانستی به کام
یک نفرشیرین کنی
یاتوانستی زمین تشنه ای را
سرخوش ازباران کنی
گرتوانستی تویک مرغ گرفتار
ازقفس بیرون کنی
یاتوانستی که دیواراسارت
ازبناویران کنی
گرتوانستی به خوان رنگیت
یک رهگذرمهمان کنی
یاتوانستی بدون حاجتی هم
ذکر ان یزدان کنی
گرتوانستی لباس بی ریای
عاشقی بر تن کنی
می توانی ان زمان
فریادانسان بودنت
برکوی وبر برزن کنی
یک نفرشیرین کنی
یاتوانستی زمین تشنه ای را
سرخوش ازباران کنی
گرتوانستی تویک مرغ گرفتار
ازقفس بیرون کنی
یاتوانستی که دیواراسارت
ازبناویران کنی
گرتوانستی به خوان رنگیت
یک رهگذرمهمان کنی
یاتوانستی بدون حاجتی هم
ذکر ان یزدان کنی
گرتوانستی لباس بی ریای
عاشقی بر تن کنی
می توانی ان زمان
فریادانسان بودنت
برکوی وبر برزن کنی
۳۷۵
۲۷ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.