(مرگ )نویسنده: Mohandas76 👇 👇
(مرگ )نویسنده: Mohandas76 👇 👇
یه شب خواب دیدم که مرده ام، خواب دیدم روح از بدنم جدا شده.. خودمو سبک بال دیدم.. مادرمو میدیدم که به خاطره نبودنم گریه میکرد... خواهرمو دیدم که توی خوابم به خیاطه میگفت: لباس خواهرمو قشنگ بدوزیا!! هنوزم باورش نشده بود که من دیگه نیستم!!!منم فقط نگاشون میکردم و باهاشون حرف میزدم ولی اونا صدامو نمیشنیدن...تو آسمون سرگردون بودم.. یهو بابامو وسط باغ دیدم که مث همیشه سفره رو پهن کرده و هی صدام میزد که بیام سرسفره، ولی دیگه من نبودم.. .توی خوابم تحمل اشک ها و انتظار کشیدن بابامو نداشتم.. من توی خونه بودم ولی هیچکس منو نمیدید.. میگن مرده ها شبهای جمعه ، میرن پیش خونواده هاشون و بعضیا با اجازه ی خدا هر روز... خودمو میدیدم که مثل پرنده ای از بالای باغ و گندمزار پرواز میکردم مثل یه پر یا مثل یه قاصدک اینور و اونور میرفتم ولی سرگردون و تنها بودم ..نمیدونم چه زمانی این خواب تحقق پیدا میکنه ؟نمیدونم خدا منو می بخشه یا نه؟ تنها نگرانیم پدر ومادرم هستن که ازشون میخوام اگر زمانی از دنیا رفتم اونا خودشون منو با دستاشون خاک کنن که دلشون سنگین بشه و دیگه برام گریه نکنن میدونم امام صادق(ع) اینو نهی کرده چون باعث قساوت قلب و دوری از خدا میشه . موقعی که این پستو میذاشتم همه اتفاقای خوابم مثل یه فیلم از جلوی چشام رد میشدن و ناخودآگاه اشکام سرازیر میشد.. چون تحمل دوری پدر ومادرمو ،تحمل تنهایی و تاریکی قبر رو ندارم این دنیا رو دوست دارم چون خدا خیلی هوامو توی این دنیا داره ولی توی اون دنیا زبونی برای توبه کردن به درگاهشو ندارم زبونی برای صدا زدن خدا رو ندارم .. توی اون دنیا مهر خاموشی به دهانمون میزنن. خدایا ازت میخوام زمانی منو از این دنیا ببری که مطمئن بشم توی اون دنیا هم هوامو داری .خدایا........
*((این فقط یه خواب بود یه رویایی که خدای عزوجل میخواست بهم نشون بده که این دنیا ارزشی نداره و همه ی ما رفتنی هستیم تا قدر همدیگه رو بدونیم شاید فردا کنارهم نباشیم این واقعیت زندگیه پس شاد باشیم واز لحظات عمرمون بخوبی استفاده کنیم))❤ توکلت علی الله ❤
ازخدا می خواهم انگونه زنده ام بدارد که نشکند دلی از بودنم و آن گونه بمیرم که به وجد نیاید کسی از نبودنم 😢 😢
یه شب خواب دیدم که مرده ام، خواب دیدم روح از بدنم جدا شده.. خودمو سبک بال دیدم.. مادرمو میدیدم که به خاطره نبودنم گریه میکرد... خواهرمو دیدم که توی خوابم به خیاطه میگفت: لباس خواهرمو قشنگ بدوزیا!! هنوزم باورش نشده بود که من دیگه نیستم!!!منم فقط نگاشون میکردم و باهاشون حرف میزدم ولی اونا صدامو نمیشنیدن...تو آسمون سرگردون بودم.. یهو بابامو وسط باغ دیدم که مث همیشه سفره رو پهن کرده و هی صدام میزد که بیام سرسفره، ولی دیگه من نبودم.. .توی خوابم تحمل اشک ها و انتظار کشیدن بابامو نداشتم.. من توی خونه بودم ولی هیچکس منو نمیدید.. میگن مرده ها شبهای جمعه ، میرن پیش خونواده هاشون و بعضیا با اجازه ی خدا هر روز... خودمو میدیدم که مثل پرنده ای از بالای باغ و گندمزار پرواز میکردم مثل یه پر یا مثل یه قاصدک اینور و اونور میرفتم ولی سرگردون و تنها بودم ..نمیدونم چه زمانی این خواب تحقق پیدا میکنه ؟نمیدونم خدا منو می بخشه یا نه؟ تنها نگرانیم پدر ومادرم هستن که ازشون میخوام اگر زمانی از دنیا رفتم اونا خودشون منو با دستاشون خاک کنن که دلشون سنگین بشه و دیگه برام گریه نکنن میدونم امام صادق(ع) اینو نهی کرده چون باعث قساوت قلب و دوری از خدا میشه . موقعی که این پستو میذاشتم همه اتفاقای خوابم مثل یه فیلم از جلوی چشام رد میشدن و ناخودآگاه اشکام سرازیر میشد.. چون تحمل دوری پدر ومادرمو ،تحمل تنهایی و تاریکی قبر رو ندارم این دنیا رو دوست دارم چون خدا خیلی هوامو توی این دنیا داره ولی توی اون دنیا زبونی برای توبه کردن به درگاهشو ندارم زبونی برای صدا زدن خدا رو ندارم .. توی اون دنیا مهر خاموشی به دهانمون میزنن. خدایا ازت میخوام زمانی منو از این دنیا ببری که مطمئن بشم توی اون دنیا هم هوامو داری .خدایا........
*((این فقط یه خواب بود یه رویایی که خدای عزوجل میخواست بهم نشون بده که این دنیا ارزشی نداره و همه ی ما رفتنی هستیم تا قدر همدیگه رو بدونیم شاید فردا کنارهم نباشیم این واقعیت زندگیه پس شاد باشیم واز لحظات عمرمون بخوبی استفاده کنیم))❤ توکلت علی الله ❤
ازخدا می خواهم انگونه زنده ام بدارد که نشکند دلی از بودنم و آن گونه بمیرم که به وجد نیاید کسی از نبودنم 😢 😢
۸.۰k
۲۰ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.