نذر کرده ام

نذر کرده ام
یک روزی که خوشحال تر بودم
بیایم و بنویسم که
زندگی را باید با لذت خورد
که ضربه های روی سر را باید آرام بوسید
و بعد لبخند زد و دوباره با شوق راه افتاد

یک روزی که خوشحال تر بودم
می آیم و می نویسم که
این نیز بگذرد
مثل همیشه که همه چیز گذشته است و
آب از آسیاب و طبل طوفان از نوا افتاده است

یک روزی که خوشحال تر بودم
یک نقاشی از پاییز میگذارم , که یادم بیاید زمستان تنها فصل زندگی نیست
زندگی پاییز هم می شود , رنگارنگ , از همه رنگ , بخر و ببر

یک روزی که خوشحال تر بودم
نذرم را ادا می کنم

تا روزهایی مثل حالا

که خستگی و ناتوانی لای دست و پایم پیچیده است

بخوانمشان

و یادم بیاید که...

هیچ بهار و پاییزی بی زمستان مزه نمی دهد
و
هیچ آسیاب آرامی بی طوفان


95/5/22
دیدگاه ها (۱۰)

چی شد فراموشت شدمترانه چی شد فراموشت شدم کردی فراموشم ولیاین...

یا امام رضا سلام ... شب ولادتته...میخوام به زبون خودم باهات ...

.یه یهویے هایے هستڪه خیلے قشنگنمثل یهویے خندیدنیهویے عاشق شد...

‌ وقتی کسی تو را می‌رنجاندناراحت نشو !چون این قانون طبیعت اس...

مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم و شب را هم همانجا م...

P¹¹ویو تینا از خواب با صدای دوش حمام بیدار شدم - آه دوباره ج...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط