رعد و برق عشق
برگشتی دیدی نجیه ..
آیانه: نجی تویی
نجی: آیانه میشه حرف بزنیم؟
آیانه: راستش دیرم شده ولی بگو
نجی: راستش از وقتی دیدمت ... یجورایی ... چجوری بگم آخه
آیانه: بگو دیگ... راحت باش
نجی: بهت علاقه دارم
تعجب کرده بودی . نمیدونستی چی بگی
آیانه : م.من ... م...من...
ساسکه : ایانه یکی دیگه رو دوس داره پس بهتره همین الان بری
آیانه و نجی به سمت صدا برگشتن ..
آیانه: س.ساسکه
نجی: من از خودش پرسیدم
آیانه: نجی راستش
ساسکه: نزدیک نجی شد* اون تورو نمیخواد و این ینی همین الان گمشی و دیگه برنگردی
ساسکه در گوش نجی گفت: فکر آیانه رو از سرت بیرون کن
و دست آیانه رو گرفت و برد توی جنگل
آیانه دست ساسکه رو پس زد .. تقریبا وسط جنگل بودن*
ساسکه به سمت آیانه برگشت
آیانه: چته؟ من کیو دوس دارم که اونجوری ازش دفاع میکنی؟
ساسکه:...
آیانه: هوم؟ با توعممم ... وقتی اونجوری بقیه رو ضایع میکنی به فکر ضایع شدن خودتم باش
داشتی برمیگشتی که مانعت شد.
درسته.. ساسکه از پشت بغلت کرده بود
تو هم که تعجب کرده بودی نمیدونستی چی بگی
ساسکه: آیانه ... من .. تورو .. هوفففف ...
چی چیشد؟ الان ساسکه میخواد چی بگه؟؟؟ خب من تقریبا دوسش دارم ولی .. شاید این حس دو طرفه نباشه
ساسکه: تو منو دوس داری؟
آیانه: ...
آیانه: من عاش..
که آیانه افتاد زمین
ساسکه : هی چی شد ؟ حالت خوبه ؟ ایانه... ایانهههه
ایانه : ...عاشقتم...
شخص غریبه : منم عاشقتم آیانه
ساسکه به سمت صدا برگشت و با چیزی ک دید تعجب کرد
آیانه دختر خیلی خوشگلی بود و خیلی ها عاشقش بودن ولی آیانه فقط یکیو دوس داشت ... ساسکه
ولی شخص غریبه اینو نمیفهمید و درک نمیکرد
که ساسکه گفت...
لایک و فالو
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.