Part 23
Part 23
ویو ات
بعد از غذا رفتیم رو مبل نشستیم کلی حرف زدیم و خندیدیم همه اعضا با خانوادم رفیق شدن ولی جونگ یی با دو هوان رو میشناختن
ات:مامان شب بمونین؟
م ات:نه دخترم من خونه کلی کار دارم خواهر برادرت رو نمیدونم
ات:اونی اوپا بمونین دیگه
دو هوان:واسه من فرقی نداره اونی نظر تو چیه؟*بچه ها جونگی بچه اوله دو هوان بچه دوم و ات بچه آخر*
جونگ یی:اوکی مشکلی ندارم*با لبخند*
ات:هوهوووووووو
پریدم بغل جونگ یی و دو هوان
ات:میسییی
جونگ یی دو هوان:خواهش
از بغلشون اومدم بیرون
م ات:دخترم منو بابات واسه ازدواجت کادو خریدیم بفرمایید
ات:وای مامان نیاز به کادو نبود دستتون درد نکنه
رفتم و مامان و بابام رو بغل کردم
ات:مرسی مامانی مرسی بابایی
م ات و پ ات :خواهش میکنم دخترم
از بغلشون اومدم بیرون
جونگ یی:خوب نونا منو دو هوان هم برات کادو خریدیم بفرمایید
ات:مرسی از خانواده گلمممممممم *خانوادش رو بغل کرد*
پرش زمانی به ۱ ساعت بعد
مامان و بابام رفته بودن و دو هوان با جونگ یی موندن اتاقشون رو بهشون نشون دادم لباس واسشون آوردم من یه بار یه لباس خواب ست دیدم اونو واسه مهمان خریده بودم و الان به دردم خورده بود همه رفتیم لباسامون رو عوض کردیم و اومدیم
ات:اونی اوپا اگه میخواین میتونین بیاین تو بالکن میخوایم شب نشینی کنیم
جونگ یی:فردا کاری ندارین؟من که فردا کاری ندارم
ات:نه نداریم دو هوان تو چی؟
دو هوان:نه
ات:خوب اوکیه بیای بریم
رفتیم سمت بالکن چون اونجا مبل بود رفتیم تو بالکن
ات:خوب بچه ها میخوام در مورد خودمون به خواهر رو برادرم بگم مشکلی ندارین؟
اعضا:نه
ات :خوب اوکی
دو هوان: چی رو میخواین به ما بگین؟
جونگ یی:آره راست میگه چی میخواین بگین؟
ات:خوب ببینین ما تو گروهمون ۴ تا کاپل هستیم
جونگ یی و دو هوان:چیییییییی؟
ات:تعجب نکنین بزارین توضیح بدم خوب جین و نامجون کاپل اول ،منو یونگی کاپل دوم ، هوسوک و جیمین کاپل سوم و تهیونگ و کوک کاپل چهارم
جونگ یی و دو هوان دهنشون باز مونده بود
دو هوان:برگاااااممممم *کسایی که فیلم نیوکمپ رو دیدن اینو میدونن😂*یعنی باهم...
ات:دو هوان دیگه فوضول نباش آفرین
دو هوان:ب.ببخشید
اعضا:اشکال نداره
کوک:نظرتون راجب جرعت حقیقت چیه؟
همه:آرههههههه
کوک:من میرم بطری بیارم
کوک رفت و بطری آورد و.....ادامه دارد
اسلاید دوم لباس دو هوان و جونگ یی
اسلاید سوم لباس یونگی و ات
اسلاید چهارم کادوی پدرو مادر ات
اسلاید پنجم کادو جونگی و دو هوان
بچه ها لطفا کامنت بزارین ما فیک نویسا خیلی واس فیکامون زحمت میکشیم مغزمون رو در گیر میکنیم که اگه این پارت رو دوست نداشته باشن چی ؟اگه گزارشم کنن چی؟و هزار تا فکر دیگه چند وقت پیش یه ...... اومد تو پیجم هیت داد و من خیلی ناراحت شدم اگه بی تی اس رو دوست ندارین تو پیج آرمی ها نیاین و با هیت دادن حالمون رو بد نکنین خیلی ممنون این حرفا رو حس کردم که باید بزنم آگه چند تا از دوست های مجازیم که فیک مینويسن هم این اتفاق واسشون افتاد لطفا درک کنین
پارت بعدی رو فردا شب میزارم
لایک و کامنت یادتون نره بابایییی
ویو ات
بعد از غذا رفتیم رو مبل نشستیم کلی حرف زدیم و خندیدیم همه اعضا با خانوادم رفیق شدن ولی جونگ یی با دو هوان رو میشناختن
ات:مامان شب بمونین؟
م ات:نه دخترم من خونه کلی کار دارم خواهر برادرت رو نمیدونم
ات:اونی اوپا بمونین دیگه
دو هوان:واسه من فرقی نداره اونی نظر تو چیه؟*بچه ها جونگی بچه اوله دو هوان بچه دوم و ات بچه آخر*
جونگ یی:اوکی مشکلی ندارم*با لبخند*
ات:هوهوووووووو
پریدم بغل جونگ یی و دو هوان
ات:میسییی
جونگ یی دو هوان:خواهش
از بغلشون اومدم بیرون
م ات:دخترم منو بابات واسه ازدواجت کادو خریدیم بفرمایید
ات:وای مامان نیاز به کادو نبود دستتون درد نکنه
رفتم و مامان و بابام رو بغل کردم
ات:مرسی مامانی مرسی بابایی
م ات و پ ات :خواهش میکنم دخترم
از بغلشون اومدم بیرون
جونگ یی:خوب نونا منو دو هوان هم برات کادو خریدیم بفرمایید
ات:مرسی از خانواده گلمممممممم *خانوادش رو بغل کرد*
پرش زمانی به ۱ ساعت بعد
مامان و بابام رفته بودن و دو هوان با جونگ یی موندن اتاقشون رو بهشون نشون دادم لباس واسشون آوردم من یه بار یه لباس خواب ست دیدم اونو واسه مهمان خریده بودم و الان به دردم خورده بود همه رفتیم لباسامون رو عوض کردیم و اومدیم
ات:اونی اوپا اگه میخواین میتونین بیاین تو بالکن میخوایم شب نشینی کنیم
جونگ یی:فردا کاری ندارین؟من که فردا کاری ندارم
ات:نه نداریم دو هوان تو چی؟
دو هوان:نه
ات:خوب اوکیه بیای بریم
رفتیم سمت بالکن چون اونجا مبل بود رفتیم تو بالکن
ات:خوب بچه ها میخوام در مورد خودمون به خواهر رو برادرم بگم مشکلی ندارین؟
اعضا:نه
ات :خوب اوکی
دو هوان: چی رو میخواین به ما بگین؟
جونگ یی:آره راست میگه چی میخواین بگین؟
ات:خوب ببینین ما تو گروهمون ۴ تا کاپل هستیم
جونگ یی و دو هوان:چیییییییی؟
ات:تعجب نکنین بزارین توضیح بدم خوب جین و نامجون کاپل اول ،منو یونگی کاپل دوم ، هوسوک و جیمین کاپل سوم و تهیونگ و کوک کاپل چهارم
جونگ یی و دو هوان دهنشون باز مونده بود
دو هوان:برگاااااممممم *کسایی که فیلم نیوکمپ رو دیدن اینو میدونن😂*یعنی باهم...
ات:دو هوان دیگه فوضول نباش آفرین
دو هوان:ب.ببخشید
اعضا:اشکال نداره
کوک:نظرتون راجب جرعت حقیقت چیه؟
همه:آرههههههه
کوک:من میرم بطری بیارم
کوک رفت و بطری آورد و.....ادامه دارد
اسلاید دوم لباس دو هوان و جونگ یی
اسلاید سوم لباس یونگی و ات
اسلاید چهارم کادوی پدرو مادر ات
اسلاید پنجم کادو جونگی و دو هوان
بچه ها لطفا کامنت بزارین ما فیک نویسا خیلی واس فیکامون زحمت میکشیم مغزمون رو در گیر میکنیم که اگه این پارت رو دوست نداشته باشن چی ؟اگه گزارشم کنن چی؟و هزار تا فکر دیگه چند وقت پیش یه ...... اومد تو پیجم هیت داد و من خیلی ناراحت شدم اگه بی تی اس رو دوست ندارین تو پیج آرمی ها نیاین و با هیت دادن حالمون رو بد نکنین خیلی ممنون این حرفا رو حس کردم که باید بزنم آگه چند تا از دوست های مجازیم که فیک مینويسن هم این اتفاق واسشون افتاد لطفا درک کنین
پارت بعدی رو فردا شب میزارم
لایک و کامنت یادتون نره بابایییی
۱۴.۴k
۱۵ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.