چقدر بخاطر تو دل ز این و ان بکنم

چقدر بخاطر تو دل ز این و ان بکنم
چقدر رنگ عذا را به پیرهن بزنم

ز دست بی نمک و از عشق پر ز کلکت
روا مبین که با تب عشق لب به استکان بزنم

تو چشم دیدن نیست بینی نوبهار مرا
مخواه که تهمت بیجا به باغبان بزنم

من راضیم که در قمار با غم تو ودنیا
برای بردن تو حاضرم بخود زیان بزنم

زمانی کل دعایم برای عشق تو بود
چگونه حالا من حرف زمین به اسمان بزنم #محمدغلامی #شمسابادی
دیدگاه ها (۱)

تا بحال خود را اسیر دست طوفان دیده ای مرغکی بی اشیان را زیر ...

خیلی از رفتن ها نیازی به گفتن اینکه میخوام برم ندارن خیلی از...

یه وقتهایی تو یک رابطه مهم نیست چه سختیهایی کشیدی چقدر خرد ب...

هر گاه یه نفر دیدی داره با تمام رفتارات و اخلاقات و تمام هرچ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط